audio
audioduration (s) 1
10.4
| corrected_sentence
stringlengths 2
207
|
---|---|
از کجا میآیی؟
|
|
بهترین دوست من.
|
|
چشمهای من آبی است.
|
|
او استحقاق عنوان معلمی را نداشت.
|
|
او در تصادف ماشین معلول شد.
|
|
رشتههای مودت.
|
|
جعبهی مقوایی.
|
|
خرگوش در سوراخ خود پنهان شد.
|
|
او نمیخواست مغز خود را از این لاطایلات انباشته کند.
|
|
شیر درنده.
|
|
از او بیشتر فروش خواهم کرد.
|
|
سفر به کرهی ماه.
|
|
جیببر.
|
|
روحیهی از خودگذشتگی رفیق او کاملاً در اعمالش تجلی نموده است.
|
|
سفالهای بام روی هم قرار میگیرند.
|
|
این نوروز نمیتوانم بروم ولی امیدوارم نوروز دیگر بروم.
|
|
این پنیر مانده بوی بدی میدهد.
|
|
او همیشه لباسهای عجیب و غریبی میپوشد.
|
|
تابع مجموعهای، تابع افزایشی.
|
|
پرسشهای مداوم او را خسته کرد.
|
|
بوی گند اجساد پوسیده.
|
|
سفسطه نکن.
|
|
پر خروس را کندن.
|
|
رضا گربه را گرفت و انداخت توی بغل من.
|
|
پرندگان تو لک میروند.
|
|
تراکتورها در مزارع مختلف کرایهای کار میکنند.
|
|
بیماران منتظر دکترند.
|
|
او از روی هوسبازی تصمیم گرفت که خانه را بفروشد و جواهر بخرد.
|
|
اکبر با از خودش بالاتر ازدواج کرد.
|
|
برای جلوگیری از نفوذ هوای سرد پنجره را رخنهگیری کردند.
|
|
اجازهی رفتن.
|
|
پیرزنی همچون پر کاه.
|
|
اقصی نقاط کرهی زمین.
|
|
او کوشید شعر را امروزی کرده و به زندگی روزمره نزدیکتر کند.
|
|
از سرباز زخمی بسیار تعریف و تمجید کردند.
|
|
سایهها محو خواهند شد.
|
|
رژیم غذایی پر از چربی و گوشت آدم را چاق میکند.
|
|
انگشت کردن توی دماغ بیادبی است.
|
|
آمد و نیامد نقش مهمی را در زندگی آنها بازی میکرد.
|
|
استخر کمژرفا.
|
|
او در تنیس چیرهدست است.
|
|
اوایل سدهی پانزدهم.
|
|
ابرهای ناریخته.
|
|
چراغهای سینهای کشتی.
|
|
برای بشر امکان ندارد.
|
|
پیکار با اعتیاد.
|
|
آدمربایان باج گزافی را مطالبه کردند.
|
|
سپس به سرزمین برفهای همیشگی رسیدیم.
|
|
چراغ الکلسوز.
|
|
با مخارج اتفاقی چه باید کرد؟
|
|
تپههای پوشیده از سبزهی کردستان.
|
|
محلول الکترولیتی.
|
|
همهی کشورها خواستار استقلالاند.
|
|
آسمان پوشیده از ابرهای خاکستری بود که نوید باران را میداد.
|
|
انتقاد محوکننده.
|
|
غشای مخاطی.
|
|
دولت کلینتون.
|
|
او زن مقدسی بود - معصوم و وارسته.
|
|
این درس آسان است.
|
|
با دیدن جسد مو بر تنم راست شد.
|
|
ما باید با تمام وجود به طبقهی کارگر تکیه کنیم.
|
|
اجرام سماوی با حرکات چرخشی و همزمان گردش میکنند.
|
|
ممنون که دیروز برایمان قهوه خریدید.
|
|
با یک ضربه گوی را زد توی سوراخ.
|
|
برنامههای پاکسازی محلههای فقیرنشین و خانهسازی.
|
|
قوری پیرکس.
|
|
روحیهی شاد و عیدگونه.
|
|
چقدر کلاه سر آنها گذاشت؟
|
|
انصراف از یک ادعا.
|
|
برای موسسهی نشریاتی پادوئی کردن.
|
|
کلیهی اشیا و پدیدهها دارای تضاد درونی هستند.
|
|
امیدوار بود که آن سگ بزرگ دزدان را بترساند و منصرف کند.
|
|
استالینگراد افسانهی شکستناپذیری هیتلر را در هم کوبید.
|
|
خلق و فقط خلق است نیروی محرک و آفرینندهی تاریخ جهان.
|
|
مخالفت.
|
|
این قرارداد دوستی دو ملت را برای همیشه محکم خواهد کرد.
|
|
افزایش چشمگیر درآمدها.
|
|
اگر کسی بشنود باید به خاطر بسپارد.
|
|
خون سربازان ما این سرزمین را مقدس کرده است.
|
|
ارتباط مخابراتی.
|
|
محفوظ نگهداشتن.
|
|
حقایقی که ادعای مرا اثبات میکند.
|
|
بیرون رفتن در این باران حماقت است.
|
|
اعتراض شما وارد نیست.
|
|
او برنامهی تحصیلی را برای رفقا تشریح کرد.
|
|
در فرهنگ آزاد، تنها بخشی از حقوق محفوظ نگهداشته میشود.
|
|
پایکوبی اسکاتلندی.
|
|
آیندهی این بچه را درخشان میبینم.
|
|
پرتغالی یک زبان رومانس است.
|
|
آرزوی صمیمانه برای بهبود او.
|
|
از دادن یک شاهی به او مضایقه میکند.
|
|
به جای تصمیمگیری او فقط عصبی و مردد میشود.
|
|
آی کچل بیا اینجا!
|
|
مبلغ مختصر
|
|
او مرا در راهرو معطل نگه داشت و پرسشهای احمقانه کرد.
|
|
جریان آب را کم کردن
|
|
آنها با مشروبخواری خود را به کام مرگ میکشند.
|
|
اشکالتراشیهای بیجای دولت جلو تولید را گرفته است.
|
|
یک کتک محکم و مفصل از پدرش خورد.
|
|
فیل جثهی سترگ خود را به شدت تکان داد.
|
Subsets and Splits
No community queries yet
The top public SQL queries from the community will appear here once available.