Split (1)

train · 7.18k rows

Unnamed: 0 float64	Patient stringlengths 1 2.7k ⌀	Therapist stringlengths 1 32.7k ⌀	Translated Patient stringlengths 1 2.63k ⌀	Translated Therapist stringlengths 3 7.25k
null	Why am I attracted to older men?	What a wonderful question!Good for you on clearly knowing your priorities.If I was sitting with you now, I'd ask you to list your reasons.Start with whatever answers you do come up with and examine each of these a little further.If, for example, you feel you need a man because many of your friends are in relationships, then possibly you feel insecure about being your unique self, even when this sets you apart from your friends.If, you feel you need a man to protect you financially, then possibly you've lost faith in your ability to financially support yourself.If you'd like a man in your life to offer your love and are willing to contribute the work of relating intimately, then you've found the best reason for wanting a man in your life.This is far different than "need".	چرا به مردان مسن تر جذب می شوم؟	چه سوال فوق‌العاده‌ای! خوب است که شما به وضوح اولویت‌هایتان را می‌دانید. اگر من اکنون با شما نشسته بودم، از شما می‌خواستم که دلایل خود را فهرست کنید. با هر جوابی که به ذهنتان می‌رسد شروع کنید و هر یک از این‌ها را کمی بیشتر بررسی کنید. اگر به عنوان مثال احساس می‌کنید به یک مرد نیاز دارید چون بسیاری از دوستانتان در رابطه هستند، ممکن است احساس ناامنی از بابت منحصر به فرد بودن خود داشته باشید، حتی اگر این موضوع شما را از دوستانتان متمایز می‌کند. اگر احساس می‌کنید به مردی نیاز دارید که از نظر مالی از شما محافظت کند، ممکن است اعتماد به نفس‌تان در توانایی مالی خود را از دست داده باشید. اما اگر دلتان می‌خواهد مردی در زندگیتان باشد تا عشق‌تان را به او ارائه دهید و آماده‌اید که در ایجاد ارتباط صمیمی تلاشی کنید، آنگاه بهترین دلیل برای حضور یک مرد در زندگی‌تان را یافته‌اید. این کاملاً متفاوت از "نیاز" است.
null	We went out had great sex and I was really liking her. Then one day she says we should just be friends, but I can't stop thinking about her. She's always on mind and I want her back.	It can be really difficult when someone you care about doesn't feel the same about you. The most important thing to remember is that you can not make her feel a certain way. There is nothing you can do to force her to want to be in a relationship with you.In the end, if she "just wants to be friends" then she's probably not the right match for you.Remember, every relationship ends - until that last one that doesn't. And that is how it's supposed to be	ما با هم رابطه جنسی خوبی داشتیم و من واقعاً از او خوشم می‌آمد. اما روزی گفت که باید فقط دوست باشیم. اما نمی‌توانم از فکر کردن به او دست بردارم. او همیشه در ذهنم است و من می‌خواهم به زندگی‌ام برگردد.	وقتی کسی که به او اهمیت می‌دهی، احساس مشابهی نسبت به تو ندارد، می‌تواند بسیار دشوار باشد. مهم‌ترین نکته‌ای که باید به یاد داشته باشی این است که نمی‌توانی او را وادار کنی که به شکلی خاص احساس کند. هیچ کاری نمی‌توانی انجام دهی تا او را مجبور کنی در یک رابطه با تو باشد. در نهایت، اگر او فقط می‌خواهد دوست باشد، احتمالاً مناسب تو نیست. به یاد داشته باش، هر رابطه‌ای به پایان می‌رسد - مگر آخرین رابطه‌ای که به این نحو نیست.
null	I know someone who is extremely sensitive to stress and very sensitive to a negative tone of voice. Sometimes during a disagreement he tells me that my communication is having a harmful impact on him. Once he believes I am being negative I can't seem to find a better way of communicating. In fact, it is often a self fulling prophesy because his accusatory manner becomes unbearably frustrating. What advice might you offer?	With any type of criticism, it is usually best to introduce the topic at a neutral time, ie: when both of you are relaxed, with no current stressors involved, having fun, etc. Begin with a non-judgmental reflective comment about a recent bothersome event, as if it were just then crossing your mind (therefore not something you've been consumed with ruminating over - eases the impulse for him to dive straight into defense mode).Then share how you felt at the time of the event. Just say when.... I felt kind of hurt / shocked (or whatever the feeling was). PERIOD. THATS ALL YOU SHOULD SAY. Wait for him to respond to your matter-of-fact statement.No matter what his response is, stick to your same message - don't get overwhelmed by trying to rephrase or explain your view as that will likely set you up for continued arguing. You can even add, "I agree I could have misunderstood it (event).... I just know it made me feel uneasy."Here you give him little wiggle room for a debate.Good luck & I'd love to hear how it goes!	من کسی را می شناسم که به شدت به استرس حساس است و نسبت به لحن منفی صدا بسیار واکنش نشان می‌دهد. گاهی اوقات در جریان یک اختلاف نظر، به من می‌گوید که نحوه ارتباط من تأثیر منفی بر او دارد. وقتی او تصمیم می‌گیرد که من منفی هستم، نمی‌توانم راهی بهتر برای برقراری ارتباط پیدا کنم. در واقع، این وضعیت غالباً به یک پیشگویی خود تحقق‌یافته تبدیل می‌شود، زیرا رفتار انتقادی او به‌طرز غیرقابل‌تحملی ناامیدکننده می‌شود. چه توصیه‌ای می‌توانید ارائه دهید؟	با هر نوع انتقاد، معمولاً بهترین رویکرد این است که موضوع را در زمانی خنثی مطرح کنید، یعنی زمانی که هر دو شما آرام هستید و تحت تأثیر هیچ استرس فعالی نیستید و در حال تفریح یا سرگرمی هستید. با یک نظر بازتابی غیرقضاوتی درباره یک رویداد آزاردهنده اخیر آغاز کنید، انگار که اکنون به ذهنتان رسیده است (این باعث می‌شود نشان ندهید که در مورد آن مشغول فکر بوده‌اید و تمایل او را برای دفاع کردن کمتر می‌کند). سپس احساس خود را در زمان وقوع آن رویداد بیان کنید. فقط بگویید: "وقتی..." و بگویید که احساس آسیب یا شوک کرده‌اید (یا هر احساسی که داشتید). این همه چیزی است که باید بگویید. منتظر باشید تا او به بیانیه‌ی شما پاسخ دهد. مهم نیست که او چه پاسخی می‌دهد، روی پیامتان متمرکز بمانید و سعی نکنید دوباره توضیح دهید یا آن را بازنویسی کنید، زیرا این کار احتمال ادامه بحث را افزایش می‌دهد. می‌توانید حتی اضافه کنید: "موافقم که ممکن است آن رویداد را اشتباه متوجه شده‌ام، اما فقط می‌دانم که باعث شد احساس راحتی نکنم." این کار به او فضایی برای بحث اضافی نمی‌دهد. موفق باشید و دوست دارم بشنوم چه اتفاقی می‌افتد!
null	null	To follow please find some tips on getting your message across to each other, which will help you both stay emotionally connected in a healthy respectful way!Step 1: Start with I...+ feeling (For example, I feel angry because...)Step 2: About what... (Not describing your partner but the situation.) Step 3: What needed...(How partner make it better) We want to be soft on the person but hard on the issue. Directing the complaint towards the situation rather than your partner always works. It is important for us to be soft on the person, but tough on the issue. And at the end, say what can be done to make things right.I am wishing you and your boyfriend the very best.	I'm sorry, but there is no original text provided. Could you please provide the text you would like translated?	برای ادامه، لطفاً چند نکته در مورد نحوه انتقال پیام به یکدیگر را مطالعه کنید که به شما کمک می‌کند تا به‌طور سالم و محترمانه به هم متصل شوید! مرحله ۱: با "من..." و احساس خود شروع کنید (برای مثال: "من عصبانی هستم چون..."). مرحله ۲: در مورد آنچه که شما را آزار می‌دهد صحبت کنید (بدون توهین به شریک خود، بلکه درباره شرایط). مرحله ۳: آنچه نیاز است را بیان کنید (چگونه شریک شما می‌تواند اوضاع را بهبود بخشد). مهم است که نسبت به شخص نرم باشیم، اما در مورد موضوع سخت بایستیم. انتقاد را به سمت موقعیت هدایت کردن، همیشه نتیجه می‌دهد. در پایان، بگویید که برای بهبود وضعیت چه اقداماتی می‌توان انجام داد. برای شما و دوست پسرتان بهترین‌ها را آرزو می‌کنم.
null	null	Such an awesome question! The research of Dr. John Gottman shows that there are 4 negative communication patterns that many couples find themselves in that create conflict: criticism, defensiveness, contempt & stonewalling. Distilled down, what you can focus on doing is starting up your conversations gently, taking responsibility, talk about your needs rather and pay attention to your own need for self soothing. Watch this brief video to learn more.Having said that, this is stuff that some couples do naturally and that others need counseling to learn, and then there are also couples who, at no fault of their own, don't mesh. Often when our partner's feel attacked it's could be for one of a few reasons. 1) you are being mean 2) you triggered an old wound. Most of the time it's #2. As Dr. Gottman says, most couples disconnect because of 'mindlessness, not malice.' Learning how to tune into one another and get past your own stuffs, that's what forms the foundation for lasting relationships.	Refined Translation: nan	در این مقاله، جان گاتمن به چهار الگوی منفی ارتباطی که بسیاری از زوج‌ها به آن دچار می‌شوند و موجب ایجاد تعارض می‌شود، اشاره می‌کند: انتقاد، دفاع، تحقیر و دیوارکشی احساسی. در نهایت، آنچه می‌توانید روی آن تمرکز کنید، شروع مکالمه به نرمی، پذیرفتن مسئولیت، صحبت درباره نیازهای خود و توجه به نیازتان برای آرامش خود است. برای یادگیری بیشتر، این ویدئوی کوتاه را تماشا کنید. این مسائل، مواردی هستند که برخی از زوج‌ها به‌طور طبیعی انجام می‌دهند و دیگران برای یادگیری به مشاوره نیاز دارند؛ و همچنین زوج‌هایی وجود دارند که به هیچ دلیلی، نتوانند با یکدیگر سازگار شوند.
null	What do I do if I have been feeling like I could never be with anyone because no one would want me. Or I couldn't have many friends because of who I am. It's strange I want to be loved but I'd hate to be because I always lose.	As a relationship therapist I work with a lot of people who feel similar feelings to some degree or another and almost always find that the origin of these feelings point back towards childhood. How did you caregivers express (or not express) love towards you? How did they express (or not express) love towards one another. These early messages become your template for how you have learned to see yourself and what you expect from others. In his book Wired for Love, Stan Tatkin, PsyD writes “We learn to love ourselves precisely because we have experienced being loved by someone. We learn to take care of ourselves because somebody has taken care of us. Our self worth and self-esteem also develop because of other people.” This could be very fruitful to explore in individual therapy with a relationship therapist who really gets it, you may have to interview a few to find the right fit; that's OK. Maybe you'd even want to read that book I linked above. :) Noticing this pattern is HUGE, it's where transformation begins. And now that you have be kind with yourself, it begins there too.	اگر احساس می‌کنم که هرگز نمی‌توانم با کسی باشم چون هیچ‌کس مرا نمی‌خواهد یا به خاطر شخصیتم نمی‌توانم دوستان زیادی داشته باشم، چه کاری باید انجام دهم؟ عجیب است که می‌خواهم مورد محبت قرار بگیرم، اما از اینکه همیشه بازنده می‌شوم متنفرم.	به عنوان یک درمانگر روابط، من با بسیاری از افرادی کار می‌کنم که تا حدی احساسات مشابهی دارند و تقریباً همیشه متوجه می‌شوم که منشأ این احساسات به دوران کودکی برمی‌گردد. پرستاران شما چگونه عشق خود را به شما ابراز کردند (یا نکردند)؟ چگونه عشق خود را به یکدیگر ابراز کردند (یا نکردند)؟ این پیام‌های اولیه به الگوی شما تبدیل می‌شوند که نشان‌دهنده‌ی نحوه‌ی دیدن خودتان و انتظارات‌تان از دیگران است. در کتاب "Wired for Love"، دکتر استن تاتکین می‌نویسد: "ما عشق ورزیدن به خود را به واسطه‌ی تجربه‌ی محبت از سوی دیگران می‌آموزیم. ما یاد می‌گیریم که از خودمان مراقبت کنیم زیرا کسی از ما مراقبت کرده است. ارزش و عزت نفس ما نیز به دلیل وجود دیگران شکل می‌گیرد." اکتشاف این موضوع می‌تواند در درمان فردی با یک درمانگر روابط که واقعاً متوجه این مسائل است، بسیار مثمر ثمر باشد؛ ممکن است نیاز باشد چند نفر را مصاحبه کنید تا فرد مناسب را پیدا کنید و این اشکالی ندارد. شاید حتی بخواهید آن کتابی را که در بالا لینک کردم، بخوانید. :) شناسایی این الگو بسیار مهم است؛ جایی که تحول آغاز می‌شود. و حالا که متوجه شده‌اید، با خودتان مهربان باشید؛ اینجا نیز آغاز می‌شود.
null	What do I do if I have been feeling like I could never be with anyone because no one would want me. Or I couldn't have many friends because of who I am. It's strange I want to be loved but I'd hate to be because I always lose.	I'm sorry you are feeling uncared for. I'm sure there are plenty of people that care and love for you that you are not taking into consideration. Sometimes when we get upset we may think irrationally and see the world as all or nothing. However, take a deep breath, relax and start focusing on the positive relationships you have with others, regardless of how small or insignificant they may seem. I think you will quickly realize there are people out there that care a great deal about you.I also think it would help for you to surround yourself among people who you can identify with and share common interests with. Maybe you can attend a religious service, join an interest group (i.e. reading club, sports group, etc.) or start a group of your own. Most importantly, you need to tap into your interests and surround yourself with things that are beneficial for your own mental and physical health. From this, relationships will start to immerse. You may also like to talk with a therapist regarding your feelings of being unloved. This is an unhealthy way to think of yourself and I think with a little help, you can see that you are more than deserving of a great relationship. Thanks for reaching out and I wish you the best of luck moving forward.	اگر احساس می‌کنم که هرگز نمی‌توانم با کسی باشم، زیرا هیچ‌کس مرا نمی‌خواهد یا نمی‌توانم دوستان زیادی داشته باشم به خاطر کسی که هستم، چه کار باید بکنم؟ عجیب است که می‌خواهم مورد عشق قرار بگیرم، اما از اینکه همیشه شکست می‌خورم، متنفرم.	متشکرم که به من مراجعه کردید و من برای شما آرزوی موفقیت در آینده دارم. من مطمئنم افراد زیادی هستند که به شما اهمیت می‌دهند و شما را دوست دارند و ممکن است به آنها توجهی نکنید. گاهی اوقات وقتی ناراحت می‌شویم، ممکن است به‌طرز غیرمنطقی فکر کنیم و دنیا را به‌صورت همه یا هیچ ببینیم. با این حال، یک نفس عمیق بکشید، آرام شوید و شروع به تمرکز بر روی روابط مثبت خود با دیگران کنید، هرچند که این روابط ممکن است کوچک یا بی‌اهمیت به نظر برسند. فکر می‌کنم به زودی متوجه خواهید شد که افرادی وجود دارند که واقعاً به شما اهمیت می‌دهند. همچنین، فکر می‌کنم برای شما مفید خواهد بود که خود را در میان افرادی قرار دهید که می‌توانید با آنها ارتباط برقرار کنید و منافع مشترک داشته باشید. شاید بتوانید در یک مراسم مذهبی شرکت کنید، به یک گروه علاقه‌مندی بپیوندید (مثل باشگاه کتاب، گروه ورزشی و غیره) یا یک گروه خودتان راه‌اندازی کنید. مهم‌تر از همه، باید به علایق خود بپردازید و خود را در میان چیزهایی قرار دهید که برای سلامت روانی و جسمی شما مفید هستند. از این طریق، روابط بیشتری شکل خواهد گرفت. همچنین ممکن است دوست داشته باشید با یک درمانگر درباره احساسات خود در مورد نخواستنی بودن صحبت کنید. این یک روش نامناسب برای فکر کردن به خودتان است و با کمی کمک، فکر می‌کنم می‌توانید ببینید که شما شایسته یک رابطه عالی هستید.
null	What do I do if I have been feeling like I could never be with anyone because no one would want me. Or I couldn't have many friends because of who I am. It's strange I want to be loved but I'd hate to be because I always lose.	What would make you feel no one wants to be with you?	اگر احساس می‌کنم که هرگز نمی‌توانم با کسی باشم چون هیچ‌کس مرا نمی‌خواهد، یا به‌خاطر شخصیت خود نمی‌توانم دوستان زیادی داشته باشم، باید چه کار کنم؟ عجیب است که می‌خواهم مورد عشق و محبت قرار بگیرم، اما از این که همیشه شکست می‌خورم، متنفرم.	چي باعث ميشه احساس کني که هيچ‌کس نمي‌خواد با تو باشه؟
null	He goes out with her to dinner/brunch/movies when we are not together (we live 2 hours apart).	Would you have the same desire to meet this friend if she were a he? If you are concerned that their friendship is a substitute for you when you aren't present, talk to him. It sounds like you are concerned that he is building an emotional intimacy with her and spending time doing the sort of things with her that you'd otherwise be doing with him. Help him understand why this bothers you but try to also be open to allowing him to make friends. Is the issue that he hasn't introduced you? Is there another reason you don't trust their friendship?	وقتی با هم نیستیم (ما دو ساعت با هم فاصله داریم)، با او به شام، ناهار یا سینما می رود.	آیا اگر این دوستش مرد بود، همان آرزو را برای ملاقات با او داشتید؟ اگر نگران هستید که دوستی آنها به جای شما در زمان نبودنتان باشد، با او صحبت کنید. به نظر می‌رسد نگرانید که او با او رابطه عاطفی نزدیکتری برقرار کرده و وقتش را با انجام کارهایی که معمولاً با شما انجام می‌داد، صرف می‌کند. به او کمک کنید تا بفهمد چرا این موضوع شما را نگران کرده است، اما سعی کنید به او این اجازه را بدهید که با دیگران دوست شود. آیا مشکل شما این است که او شما را معرفی نکرده است؟ آیا دلیل دیگری وجود دارد که باعث بی‌اعتمادی شما به دوستی آنها شده است؟
null	My girlfriend's grandma passed away 5 months ago. They were very close. She took care of her till she died. Things kinda returned to normal few weeks later. Last month it feels like we hit a brick wall. Intimacy fell off. I asked what's up. She says she can't connect with anyone and that it's not me. She used to be very open and expressive. Now she gives short answers and has no interest in sex or any touching. When we did have sex in the last month, something felt really off. Now I'm very insecure about us and have thoughts of her cheating. She says otherwise, but I don't know. It just feels like something is really off.	Grief has a huge impact on us and everyone's reaction is different. The one common reaction however is to shut down and distance ourselves. Her relationship with her grandmother was close, given she took care of her up until she passed. It sounds like she is working through a difficult loss and her ability to connect with you, or anyone else, is likely low right now. Trust what she is telling you and try to be there for her as she works through it. If she finds it too difficult to connect again, a good grief counselor can help her get back on track.	مادربزرگ دوستم پنج ماه پیش فوت کرد. آن‌ها خیلی به هم نزدیک بودند و او تا زمان مرگش از مادربزرگش مراقبت کرد. چند هفته بعد از آن، وضعیت به حالت عادی بازگشت. اما ماه گذشته احساس کردم که به دیوار برخورد کرده‌ایم. صمیمیت کم شده است. من پرسیدم چه خبر است. او گفت که نمی‌تواند با هیچ‌کس ارتباط برقرار کند و این مشکل به خودش مربوط نیست. او همیشه خیلی باز و ابراز احساسات می‌کرد، اما حالا پاسخ‌های کوتاهی می‌دهد و هیچ علاقه‌ای به رابطه جنسی یا لمس ندارد. وقتی که در ماه گذشته رابطه جنسی داشتیم، احساس کردم که چیزی واقعاً ناپایدار است. حالا من خیلی نسبت به ما احساس ناامنی می‌کنم و به فکر خیانت او هستم. او چیز دیگری می‌گوید، اما من نمی‌دانم. فقط حس می‌کنم که چیزی واقعاً مشکل دارد.	غم و اندوه تأثیر زیادی بر ما دارد و واکنش هر فردی متفاوت است. با این حال، یک واکنش رایج این است که خود را خاموش کنیم و از دیگران فاصله بگیریم. رابطه او با مادربزرگش نزدیک بود، زیرا او تا زمان فوتش از او مراقبت می‌کرد. به نظر می‌رسد که او در حال دست و پنجه نرم کردن با یک فقدان دشوار است و احتمالاً در حال حاضر توانایی او برای برقراری ارتباط با شما یا دیگران پایین است. به آنچه او به شما می‌گوید اعتماد کنید و سعی کنید در کنار او باشید تا از این موقعیت عبور کند. اگر او برای برقراری مجدد ارتباط با شما دچار مشکل شود، مشاور غم و اندوه خوبی می‌تواند به او در بازگشت به روال عادی کمک کند.
null	He is in his late thirties and I am in my mid twenties. We have been together for about 5 months. I really like him. He says he cares about me and is willing to fight to make things right. He has been very apologetic and expressed he did it out of fear. I don't know if it's worth giving him a second chance.	Cheating is often a sign that something is amiss in the relationship. His fear may be full of information. While it's possible to repair relationships after a betrayal it's also challenging to do, especially so early in your relationship. I can't tell you if you should/shouldn't give this relationship a second chance but I will tell you to tune into your own intuition (and follow your own fears in doing so, they often are incredibly informative when we don't push them away with denial).	او در اواخر سی سالگی است و من در اواسط بیست سالگی هستم. ما حدود پنج ماه است که با هم هستیم. من واقعا به او علاقه دارم. او می‌گوید که به من اهمیت می‌دهد و آماده است برای حل مشکلات مبارزه کند. او بسیار معذرت‌خواهی کرده و اظهار کرده که این کار را از روی ترس انجام داده است. نمی‌دانم آیا ارزشش را دارد که به او فرصت دومی بدم.	خیانت اغلب نشان‌دهنده این است که چیزی در رابطه نادرست است. ترس او ممکن است حاوی اطلاعات زیادی باشد. هرچند تعمیر روابط پس از خیانت ممکن است، این کار همچنین چالش‌برانگیز است، به ویژه در اوایل رابطه شما. نمی‌توانم بگویم که آیا باید به این رابطه فرصت دومی بدهید یا نه، اما می‌توانم بگویم که به شهود خود توجه کنید (و در این مسیر به ترس‌های خود گوش دهید؛ آن‌ها اغلب وقتی که با انکار به دورشان نیندازیم، بسیار آموزنده هستند).
null	I keep getting into relationships with men that are in bad situations. I take them on and help them and do all I can and the relationship still fails. How do I learn to not get in relationships with men in bad situations? I see someone in need of help, I jump in. And it is getting me nowhere. I am alone sad and frustrated.	Sounds like you already see what's amiss. You're looking for fix-er-uppers! When you meet these men they need you. And you're filled by fixing them. And when they are fixed, what do they have to give you? What's your need in relationship? What if you found someone who didn't need fixing?	من مدام با مردانی که در شرایط بدی هستند، وارد رابطه می‌شوم. به آنها کمک می‌کنم و تمام تلاشم را می‌کنم، اما رابطه هنوز شکست می‌خورد. چگونه می‌توانم یاد بگیرم که با مردانی که در شرایط بد هستند، وارد رابطه نشوم؟ وقتی کسی را می‌بینم که به کمک نیاز دارد، سریعاً اقدام می‌کنم. و این مرا به جایی نمی‌رساند. تنها، غمگین و ناامید هستم.	به نظر می‌رسد که شما در حال حاضر متوجه مشکل هستید. به دنبال افرادی هستید که نیاز به اصلاح دارند! زمانی که با این مردان ملاقات می‌کنید، آنها به شما نیاز دارند. و شما از اصلاح کردن آن‌ها احساس رضایت می‌کنید. اما زمانی که آنها اصلاح می‌شوند، چه چیزی می‌توانند به شما بدهند؟ نیاز شما در یک رابطه چیست؟ اگر کسی را پیدا کنید که نیازی به اصلاح ندارد، چه می‌کنید؟
null	We kissed and he grabbed my boobs and we exchanged some texts and a few calls. It went on for about 8 months. Just when we were all together and our spouses were out of the room. Once I met him for lunch to tell him that we needed to stop. We ended up kissing after lunch and then I sent him a few more texts that day telling him I was serious and that was the end of it. His wife (my good friend) saw us kiss once and told my husband. I told him a couple of things then and we got over it. A year later she told him a couple of other things. Same story. It's been about 3 years since. They are now divorced and my husband and I have been happy. A few weeks ago the wife called me and said that her now ex told her more stuff we did. I decided to just tell my husband everything. We are trying to work things out. But he is having a really hard time believing that he knows all of it. How can I help him believe me?	The issue at hand here is that you're betrayal broke his trust. In order to repair your relationship you will both need to confront the infidelity. And both of you will need to honor yourselves by communicating your feelings and ensuring that those feelings are heard and validated. It would be really helpful to do this work with a Gottman or Emotionally Focused Couples Therapist. Gottman's The Science of Trust and What Makes Love Last would both be helpful reference books to guide you along.	ما بوسیدیم و او به سینه‌های من دست زد و ما چند پیامک و چند تماس با هم تبادل کردیم. این وضعیت تقریباً به مدت 8 ماه ادامه داشت. درست زمانی که همه‌ی ما در کنار هم بودیم و همسران‌مان از اتاق خارج شده بودند. یک بار برای ناهار با او دیدار کردم تا به او بگویم که ما باید این رابطه را تمام کنیم. بعد از ناهار، دوباره همدیگر را بوسیدیم و سپس من چند پیامک دیگر به او فرستادم و به او گفتم که جدی هستم و این پایان ماجراست. همسرش (که دوست خوب من است) یک بار ما را در حال بوسیدن دید و به شوهرم گفت. در آن زمان من چند چیز به او گفتم و ما از آن عبور کردیم. یک سال بعد، او به شوهرم چند چیز دیگر گفت. داستان همان است. اکنون آنها طلاق گرفته‌اند و من و شوهرم خوشبختیم. چند هفته پیش، همسر سابق او با من تماس گرفت و گفت که شوهر سابقش چیزهای بیشتری درباره‌ی ما به او گفته است. من تصمیم گرفتم تمام حقیقت را به شوهرم بگویم. ما سعی می‌کنیم اوضاع را مرتب کنیم، اما او به شدت در باور کردن اینکه همگی را می‌داند مشکل دارد. چگونه می‌توانم به او کمک کنم تا به من اعتماد کند؟	مسئله‌ای که در اینجا وجود دارد این است که خیانت شما اعتماد او را شکسته است. برای ترمیم رابطه‌تان، هر دوی شما باید با موضوع خیانت روبه‌رو شوید. همچنین لازم است که به خود احترام بگذارید و احساساتتان را بیان کرده و اطمینان حاصل کنید که این احساسات شنیده و تایید می‌شوند. انجام این کار با یک درمانگر زوجین که به رویکرد گاتمن یا درمان متمرکز بر احساسات توجه دارد، بسیار مفید خواهد بود. کتاب‌های "علم اعتماد" و "عشقی که پایدار است" از گاتمن می‌توانند به عنوان منابع مفید شما را راهنمایی کنند.
null	I'm currently dating someone else and I really like him. But I love and miss my ex so much. What do I do?	Finding the right person is a tricky thing to do. Why did you and your ex break up 3 months ago? In relationships with others you get to see a reflection of yourself. Sometimes you may enjoy that reflection, other times it may not feel so good. I'm not sure where you are in your life and relationships and what you do from here depends on what you desire more of in your life. But I'm not simply talking in the moment desire, I'm referring to the direction you want your life to go. If one of these guys was to support you...who would help you reach your dreams? And who would you enjoy spending time with? It's complicated and no one can answer the 'what to do' question but you. Slow down. Tune into your heart. Listen.	من در حال حاضر با کسی دیگر در حال قرار ملاقات هستم و واقعاً از او خوشم می‌آید. اما به شدت عاشق سابقم هستم و دلم برای او خیلی تنگ شده است. چه کار باید بکنم؟	پیدا کردن شخص مناسب کار سختی است. چرا شما و همسر سابق‌تان سه ماه پیش از هم جدا شدید؟ در روابط با دیگران، شما انعکاسی از خودتان را می‌بینید. گاهی ممکن است از این انعکاس لذت ببرید، و گاهی هم ممکن است احساس خوبی نداشته باشید. مطمئن نیستم که در زندگی و روابط‌تان در کجا هستید و اینکه از اینجا به بعد چه کار کنید، بستگی به آنچه بیشتر از زندگی‌تان می‌خواهید دارد. اما من تنها در مورد خواسته‌های آنی صحبت نمی‌کنم، بلکه به مسیری که می‌خواهید زندگی شما به آن سمت برود اشاره دارم. اگر یکی از این افراد بتواند از شما حمایت کند، چه کسی به شما در رسیدن به آرزوهایتان کمک می‌کند؟ و با کدام‌یک از آن‌ها از گذراندن وقت لذت می‌برید؟ این موضوع پیچیده است و هیچ‌کس جز شما نمی‌تواند به سؤال «چه باید کرد» پاسخ دهد. آرام باشید. به قلبتان گوش دهید.
null	We have been fighting a lot and have 3 kids but we both want to stay together. I need some help to save our family.	Hello, I do not live in the California area. However, perhaps I could make some suggestions as to where you might look for free counseling. First, I must mention that most insurances now cover for many different types of issues, including family issues. If your girlfriend lives with you, most insurances now cover "live-in partners," as well. If you have insurance, contact your policy provider and ask whether or not couples counseling is included.Aside from insurance, the next place that comes to mind is a religious affiliation. Do you belong to a church or other religious organization? Many of the pastors or leaders in these disciplines have significant training in counseling, as well as assisting with marriage and couples counseling. These services are ordinarily offered free of charge to members.Another option might be to explore support groups within the area. There may be a group in the form of a couples support group that brings couples together to explore their relationships in the safety of the group. If you find there are no such groups in your area, there are anonymous, support groups online. Here is one such site: http://relationship.supportgroups.com/	ما خیلی با هم دعوا کرده‌ایم و سه بچه داریم، اما هر دو می‌خواهیم با هم بمانیم. من به کمک نیاز دارم تا خانواده‌مان را نجات دهم.	سلام، من در منطقه کالیفرنیا زندگی نمی‌کنم. با این حال، شاید بتوانم چند پیشنهاد درباره اینکه کجا می‌توانید برای مشاوره رایگان دنبال کنید، ارائه دهم. ابتدا باید اشاره کنم که بسیاری از بیمه‌ها در حال حاضر انواع مختلف مشکلات، از جمله مسائل خانوادگی را پوشش می‌دهند. اگر دوست دختر شما با شما زندگی می‌کند، اکثر بیمه‌ها "شرکای زندگی" را نیز شامل می‌شوند. اگر بیمه دارید، با ارائه‌دهنده بیمه‌تان تماس بگیرید و بپرسید آیا مشاوره زوج‌ها شامل می‌شود یا خیر. به‌علاوه، یک گزینه دیگر وابستگی مذهبی است. آیا به کلیسا یا سازمان مذهبی دیگری تعلق دارید؟ بسیاری از کشیشان یا رهبران این دسته‌ها آموزش‌های قابل توجهی در زمینه مشاوره دارند و می‌توانند در مشاوره ازدواج و زوج‌ها کمک کنند. این خدمات معمولاً به صورت رایگان برای اعضا ارائه می‌شود.
null	I find myself lying about small everyday things that there is really no need to lie about. How do I figure out what triggers me to do this? And how do I help overcome this problem? I would like to become more honest and open no matter the situation.	Well let's start with the awesome realization you've already had, you want to notice that you have triggers. That's huge. Really. I find that when people lie, it's most often as a defense mechanism. Which is likely a flag that something doesn't feel safe. What exactly doesn't feel safe could be lots of different things but the key to notice is that it's that feeling of insecurity that is very likely triggering you. It could really help to explore this with therapist, perhaps even someone with a trauma specialty -- that's not to say this is related to a trauma but more so to suggest that therapists specializing in trauma are very skilled at helping to identify and assist in repatterning your triggers!	من در مورد چیزهای کوچک روزمره دروغ می‌گویم که واقعاً نیازی به دروغ گفتن نیست. چگونه می‌توانم بفهمم چه چیزی مرا به این کار وا می‌دارد؟ و چگونه می‌توانم به غلبه بر این مشکل کمک کنم؟ من می‌خواهم در هر شرایطی صادق‌تر و بازتر باشم.	خوب، بیایید با درک فوق‌العاده‌ای که قبلاً داشته‌اید شروع کنیم: شما می‌خواهید متوجه شوید که محرک‌هایی دارید. این واقعاً بزرگ است. من متوجه شدم که وقتی مردم دروغ می‌گویند، معمولاً به عنوان یک مکانیزم دفاعی این کار را می‌کنند. که احتمالاً نشانه‌ای است از اینکه چیزی احساس امنیت نمی‌کند. آنچه دقیقاً احساس امنیت نمی‌کند می‌تواند عوامل مختلفی باشد، اما نکته کلیدی این است که این احساس ناامنی احتمالاً شما را تحریک می‌کند. بررسی این موضوع با یک درمانگر می‌تواند واقعاً مفید باشد، شاید حتی با کسی که تخصص در زمینه تروما دارد—این به این معنا نیست که این مسئله به تروما مربوط می‌شود، بلکه بیشتر به این اشاره دارد که درمانگران متخصص در تروما مهارت بالایی در شناسایی و کمک به بازسازی الگوهای محرک شما دارند!
null	I have dog obsession disorder and I am having problems with my girlfriend because I am placing more importance to my two dogs over her. How do I get over this problem and prioritize my girlfriend over my two dogs?	Hey, dogs are cool. They adore pleasing humans and often LOVE to work on learning what you want and expect from them. Your girlfriend on the other hand, likely has her own desires and needs that she attend to before tuning into yours. You are good with dogs, that tells me that you've spent some time observing their behavior. The first step in working through this issue would be similar, start to tune into and observe your girlfriend more often... Observation is a skill when it comes to relationship building. The skills you have mastered in relating with your dogs can carry over, you will just have to relearn what behaviors you are watching. And keep in mind that also means observing yourself in relationships.	من به اختلال وسواس نسبت به سگ‌ها دچار هستم و با دوست دخترم مشکل دارم زیرا برای دو سگم ارزش بیشتری قائل هستم. چگونه می‌توانم بر این مشکل غلبه کنم و دوست دخترم را بر دو سگم اولویت دهم؟	سگ‌ها دوست دارند انسان‌ها را خوشحال کنند و اغلب عاشق این هستند که یاد بگیرند شما از آن‌ها چه می‌خواهید و چه انتظاری دارید. از سوی دیگر، دوست دختر شما احتمالاً خواسته‌ها و نیازهای خود را دارد که ابتدا باید به آن‌ها رسیدگی کند قبل از اینکه به شما توجه کند. شما با سگ‌ها خوب هستید و این نشان می‌دهد که زمان زیادی را صرف مشاهده رفتار آن‌ها کرده‌اید. اولین قدم در کار بر روی این موضوع باید مشابه باشد: شروع به توجه و مشاهده دوست دختر خود به‌طور مکرر کنید... مشاهده یک مهارت است که در ساختن روابط اهمیت دارد. مهارت‌هایی که در ارتباط با سگ‌ها کسب کرده‌اید می‌تواند منتقل شود، فقط لازم است رفتارهایی را که تماشا می‌کنید دوباره بیاموزید. و فراموش نکنید که این همچنین شامل مشاهده خودتان در روابط می‌شود.
null	He's been losing feelings and he doesn't know why. I love him very very much. He sometimes thinks I'm obsessed when I'm not at all. I give him his space and I make sure he's okay but sometimes I think if me and him saw each other more it would be better? I truly want me and him to get better, it's kind of hard not to stress about it, because the love of my life is losing feelings which is a sad feeling. He's a great guy! I just don't know why he's been losing feelings towards me. He's starting to put less effort in talking to me. At this point I'll do anything to just make us better as a couple. I tried talking to him but he doesn't like talking about it much. Advice on what to do?	I'm willing to bet that this isn't what you are hoping to hear, but I'd suggest giving him space. Ooph, that's a tough one, right?! I know. But here's the thing, when you keep trying to process and talk it out with him you keep pushing him away. He needs to feel like a solid and whole person (as you do too) to be able to be fully in your relationship. It's the work of being in relationship to learn this. I get that this is tough stuff. I wonder, outside of being with him, how do you soothe and calm yourself? That's the stuff for you to tune into and focus on right now.	او احساساتش را از دست داده و نمی‌داند چرا. من او را بسیار دوست دارم. او گاهی اوقات فکر می‌کند که من وسواس دارم در حالی که اینطور نیست. من به او فضای کافی می‌دهم و مطمئن می‌شوم که حالش خوب است، اما گاهی اوقات فکر می‌کنم اگر من و او بیشتر همدیگر را ببینیم، ممکن است بهتر شود. من واقعاً می‌خواهم که ما دو نفر بهبودی پیدا کنیم. سخت است که در مورد این موضوع استرس نداشته باشم، چون عشق زندگی‌ام در حال از دست دادن احساساتش است و این واقعاً ناراحت‌کننده است. او مرد فوق‌العاده‌ای است! فقط نمی‌دانم چرا او نسبت به من احساساتش را از دست می‌دهد. او کم‌تر برای صحبت با من تلاش می‌کند. در این مرحله، هر کاری که لازم باشد انجام می‌دهم تا ما به عنوان یک زوج بهتر شویم.	من شرط می‌بندم که این چیزی نیست که شما امیدوار به شنیدنش هستید، اما پیشنهاد می‌کنم که به او فضا بدهید. اوف، این کار سختی است، درست است؟ می‌دانم. اما نکته اینجاست که وقتی سعی می‌کنید همه‌چیز را پردازش کرده و با او صحبت کنید، او را بیشتر دور می‌کنید. او باید احساس کند که فردی محکم و کامل است (همان‌طور که شما نیز باید این احساس را داشته باشید) تا بتواند به‌خوبی در رابطه‌تان حضور داشته باشد. این جزئی از کار در رابطه است که باید آن را بیاموزید. می‌فهمم که این موضوع دشواری است. تعجب می‌کنم، چگونه خارج از بودن با او، خود را آرام و راحت می‌کنید؟
null	We do communicate but one of us has trouble accepting what the other person says. How can I fix things?	Being able to accept your partner's influence is a key relationship skill. And it's very two sided. Chances are if you don't feel your partner is being influenced by you, they likely don't feel you are being influenced by them either. The best fix you can practice is to soften yourself into your partner and see how much more open you can be to their influence. Play with it.	ما ارتباط برقرار می‌کنیم، اما یکی از ما در پذیرش آنچه دیگری می‌گوید مشکل دارد. چگونه می‌توانم اوضاع را بهتر کنم؟	توانایی پذیرش نفوذ شریک زندگی یک مهارت کلیدی در رابطه است و این موضوع دو طرفه است: اگر احساس نمی‌کنید که شریک‌تان تحت تأثیر شما قرار گرفته است، احتمالاً آن‌ها نیز احساس نمی‌کنند که شما تحت تأثیر آن‌ها هستید. بهترین راه حلی که می‌توانید تمرین کنید این است که خود را به شریک زندگی‌تان نزدیک کرده و ببینید چقدر می‌توانید نسبت به نفوذ آن‌ها پذیراتر باشید. این موضوع را آزمایش کنید.
null	I haven't uttered one word to my boyfriend in days. Now I'm over it and don't know how to approach the situation?	In any relationship, it is important to be able to say "I'm sorry" because it shows vulnerability and openness. I recommend that you sit and have a discussion with him now that you are calm about why you were upset and how you would like to handle such incidents in the future. If you find yourself becoming upset again, I encourage you to take a 20 minute break and then come back to the conversation once you are no longer heated. Studies show that talking or discussing arguments are more effective once you have cooled down and you are more likely to hear/understand what your partner is trying to convey.	مدت چند روزه که یک کلمه هم با دوست‌پسرم صحبت نکردم. حالا از این وضعیت گذشته‌ام و نمی‌دانم چگونه به این مسأله نزدیک شوم.	در هر رابطه‌ای، مهم است که بتوانید بگویید "متاسفم" زیرا این نشان‌دهنده آسیب‌پذیری و صداقت است. پیشنهاد می‌کنم حالا که آرام هستید، با او نشسته و درباره اینکه چرا ناراحت شده‌اید و چگونه می‌خواهید در آینده با چنین موقعیت‌هایی برخورد کنید، صحبت کنید. اگر دوباره احساس ناراحتی کردید، توصیه می‌کنم که ۲۰ دقیقه استراحت کنید و سپس دوباره به بحث برگردید. تحقیقات نشان می‌دهد که گفتگو یا بحث بر سر اختلافات پس از آرام شدن موثرتر است و احتمال بیشتری دارد که بتوانید آنچه را که شریک‌تان می‌خواهد منتقل کند، بشنوید و درک کنید.
null	I've been abused emotionally all of my life and for some reason I keep getting with men that I let emotionally abused me. How can I stop it? I know the mistakes that I've made in my life. I'm having a really hard time getting back on my feet. Can you help me please?	I want to applaud you for taking this first step towards realizing that this is an issue and wanting to do something about it. You are already on the road to a happier life with this realization. A lot of women do not recognize that it may be something about them that continues to attract a man like this and will only blame it on the men for treating them that way. Until you realize there is a problem you won’t start looking for a solution.Don’t misunderstand me! The abuse is not your fault! You are seeing a pattern, though, so this does need to be addressed. First, go and buy the book “Boundaries: Where You End and I Begin” by Anne Katherine. Read it. This book describes many situations that are similar to yours, describes how a person came to be that way, and how to stop it. You will have to learn to set good boundaries in your life and to maintain them.Be single for a while. Stay single until you feel like a whole, healthy, happy person on your own. Often we get in a relationship because of a need. If you feel like you need a person in your life to make you a whole person then you are in a relationship for the wrong reasons. The first step is to work on whatever it is in you that makes you feel like you need another person in your life. Identify those needs and then learn to fulfill them on your own.I was doing a couples therapy session and the husband was being emotionally abusive to the wife. This was a recurrent theme for her, like you are saying it is for you. However, she had been doing a lot of work on her own and in private therapy, and this was a new relationship. Obviously she still had not “gotten it right” because she did once again attract a man with these tendencies. The difference this time was that she had done a lot of work on herself and had become a stronger person. When she looked at him in our session and said to him “I don’t need you. I want you. But not if you are going to continue to act like this. So you leave the house and don’t come back until you are ready to make some changes.” She stuck to that, too. He didn’t leave for two more days because he kept telling her he would do different and begging to be allowed to stay. She had drawn a boundary and stuck to it, and he left. She was fully prepared to be single again. They actually did end up working things out in the end.You can’t let someone stay and continue to treat you badly. Sure, a marriage takes work and compromise on both sides. Couples therapy can help you both learn to communicate in a healthier way with each other and can help you realize what areas in the relationship need work. You may not realize how some of the things you say to him comes across, and he may not realize how what he says does to you. A therapist can help you with this so that you both learn how your words can hurt. But you need to know your boundaries and be prepared to stick to them and not compromise your boundaries. That means following through on the threat to leave when he continues to abuse you. Someone can’t do that if they are too scared to be alone. If they feel they need the other person in their life. These patterns are developed in early childhood from what we learn from our parents. When someone has grown up in a dysfunctional family, it is all they know. Even when you can say that you realize it is a problem, you still don’t know how to stop it because you never learned any other way of interacting with people. Something that took a lifetime to learn will take time and work to overcome. Be patient with yourself and find a good therapist. You can’t change your partner. Work on you, and when you begin to heal and feel healthy, the right people will come into your life and stay. The more you focus on trying to change the wrong ones to be what you want the more frustrated you will become.	من در تمام عمرم از نظر عاطفی مورد سوءاستفاده قرار گرفته‌ام و به دلایلی دوباره با مردانی رابطه برقرار می‌کنم که به من اجازه می‌دهند از نظر عاطفی سوءاستفاده شوم. چطور می‌توانم این روند را متوقف کنم؟ من از اشتباهاتی که در زندگی انجام داده‌ام آگاه هستم و واقعاً در یافتن تعادل و بازگشت به زندگی‌ام دچار مشکل هستم. آیا می‌توانید به من کمک کنید؟	Translation: من می‌خواهم از شما بخواهم که برای برداشتن این اولین گام به سوی درک این مشکل و تمایل به اقدام درباره آن خودتان را تشویق کنید. شما هم‌اکنون در مسیر زندگی شادتر با این آگاهی قرار دارید. بسیاری از زنان نمی‌دانند که ممکن است چیزی در خودشان باشد که همچنان مردانی از این نوع را جذب می‌کند و تنها مردان را به خاطر رفتارشان سرزنش می‌کنند. تا زمانی که متوجه نشوید که مشکلی وجود دارد، به جستجوی راه‌حل نخواهید رفت. سوءاستفاده هیچ‌گاه تقصیر شما نیست! اما شما یک الگو می‌بینید، بنابراین این موضوع باید مورد توجه قرار گیرد. ابتدا کتاب "حدود و مرزها: جایی که شما تمام می‌شوید و من شروع می‌کنم" از آنه کاترین را خریداری کنید. آن را بخوانید. این کتاب بسیاری از موقعیت‌ها را که مشابه وضعیت شماست توصیف می‌کند، و بیان می‌دارد که چگونه فردی به این حالت درآمده و چگونه می‌توان آن را متوقف کرد. شما باید یاد بگیرید که مرزهای سالمی در زندگی‌تان تعیین کنید و به آن‌ها پایبند باشید. برای مدتی مجرد باشید. تا وقتی که احساس کنید یک فرد کامل، سالم و شاد هستید، مجرد بمانید. اغلب ما به خاطر نیاز در یک رابطه قرار می‌گیریم. اگر احساس می‌کنید به یک نفر نیاز دارید تا شما را کامل کند، به دلایل نادرست وارد یک رابطه شده‌اید. اولین گام این است که روی چیزی که باعث می‌شود نیازمند فرد دیگری باشید، کار کنید. شناسایی کنید که چه نیازهایی دارید، و سپس یاد بگیرید که آن‌ها را به تنهایی برطرف کنید. من در یک جلسه درمان زوج‌ها بودم و شوهر، همسرش را به طور روحی مورد آزار قرار می‌داد. این یک الگوی مکرر برای او بود، همان‌طور که شما اشاره می‌کنید. با این حال، او کارهای زیادی روی خودش و در درمان خصوصی انجام داده بود و این یک رابطه جدید بود. به وضوح او هنوز نتوانسته بود "درست عمل کند" زیرا دوباره مردی با این تمایلات را جذب کرده بود. اما تفاوت این بار این بود که او روی خود کار کرده و فردی قوی‌تر شده بود. وقتی در جلسه به او نگاه کرد و گفت: "به تو نیازی ندارم، بلکه تو را می‌خواهم، اما نه اگر قرار است این‌گونه رفتار کنی. پس از خانه برو و برنگرد تا وقتی که آماده تغییر باشی." او به این گفته پایبند ماند. او دو روز دیگر در خانه نماند چون مدام به او می‌گفت که تغییر خواهد کرد و التماس می‌کرد که اجازه بگیرد بماند. او مرز خود را تعیین کرده و به آن پایبند بود و او رفت. او کاملاً آماده بود که دوباره مجرد شود. در نهایت آن‌ها توانستند مسائل را حل کنند. شما نمی‌توانید اجازه دهید کسی بماند و به شما بدرفتاری کند. البته، ازدواج نیاز به کار و تعهد از طرف هر دو دارد. درمان Couples Therapy می‌تواند به هر دوی شما کمک کند تا یاد بگیرید به شکلی سالم‌تر با یکدیگر ارتباط برقرار کنید و شما را آگاه کند که کدام بخش‌های رابطه نیاز به کار دارند. ممکن است شما ندانید برخی از گفته‌های شما چگونه به او منتقل می‌شود، و او هم ممکن است نبداند گفته‌هایش چه تاثیری بر شما دارد. یک درمانگر می‌تواند به شما در این زمینه کمک کند تا یاد بگیرید چگونه کلمات شما می‌توانند آسیب برسانند. اما شما باید مرزهای خود را بشناسید و آماده باشید که به آن‌ها پایبند بمانید و آن‌ها را به خطر نیندازید. این بدان معناست که وقتی او به ادامه آزار شما ادامه می‌دهد، باید به تهدید ترک کردن عمل کنید. کسی نمی‌تواند این کار را انجام دهد اگر از تنهایی بترسد. اگر احساس کند که به فرد دیگری در زندگی‌اش نیاز دارد. این الگوها در دوران کودکی و از چیزهایی که از والدینمان یاد می‌گیریم شکل می‌گیرد. هنگامی که کسی در یک خانواده ناکارآمد بزرگ شده است، این تنها چیزی است که می‌شناسد. حتی زمانی که می‌گویید که می‌دانید این یک مشکل است، هنوز هم نمی‌دانید چگونه آن را متوقف کنید زیرا هرگز شیوه دیگری برای تعامل با افراد یاد نگرفته‌اید. چیزی که یک عمر طول کشیده است تا بیاموزید، زمان و کار می‌طلبد تا بر آن غلبه کنید. با خودتان صبور باشید و یک درمانگر خوب پیدا کنید. شما نمی‌توانید شریک خود را تغییر دهید. بر روی خود کار کنید و زمانی که شروع به بهبود و احساس سلامتی کردید، افراد مناسب وارد زندگی شما خواهند شد و باقی خواهند ماند. هرچه بیشتر بر تلاش برای تغییر افراد نادرست تمرکز کنید، بیشتر ناامید خواهید شد.
null	I have been with a guy for 4 years, he's a great guy and we also have a son together. The problem is that I'm in love with a guy that I've been talking to for about 2 years but I've never met him in person. Honestly I'm bored with the relationship I have with the first guy and he makes want to go after the second guy, I don't know how to tell him that. What should I do?	Hi there. Wow, this sounds like a sticky situation; however, I’m here to help guide you through this decision. First and foremost, you must ask yourself, if you ever loved your sons’ father or was it a situation to where you two got pregnant and stayed together for the child. It’s very common to stay with your partner when a child is involved regardless, if love is involved or not because “it’s the right thing to do.” Right? Well, not entirely. Although, staying with your partner because you have a child together may seem right, in fact, it hurts the child in the long run. If you are not love with your partner, you will show distance, unhappiness, sadness, possibility of frequent arguments and cheating. When a child grows up in the home and witnesses these types of emotions & behaviors it is unhealthy as he/she will expect their own relationships to be such. As a responsible adult, you are supposed to be there to shape and model the future for your child. Just remember, what you do, your child will model. Secondly, do not sell yourself short from love. Everyone deserves to be happy and to have someone to share their love and intimacy with. However, being in love with someone you have never seen before can be very risky. Honestly, that sounds like lust and the longing of love. Humans have needs and when people are unhappy in their current relationship, they often seek out what they need. If you decide to pursue the second relationship, I would suggest setting up an outing with a friend or two in order to get to know this person as there are a lot of scammers these days. Finally, I am not convinced that this has anything to do with choosing between two guys. This seems as if you are making a decision to end the relationship with your child’s father or not. You should ask yourself, if you were in love with your child’s father first off. If you were, you would have never sought after love. I hope this was helpful for you and I hope I was able to shed a different light on your situation. Take care of yourself!	من چهار سال با یک مرد بوده‌ام، او مرد خوبی است و ما یک پسر نیز داریم. مشکل این است که من عاشق مردی هستم که حدود دو سال با او صحبت کرده‌ام اما هرگز او را به‌طور حضوری ملاقات نکرده‌ام. صادقانه بگویم، از رابطه‌ای که با مرد اول دارم خسته شده‌ام و این موضوع مرا به سمت مرد دوم جذب می‌کند. نمی‌دانم چگونه این موضوع را به او بگویم. چه کاری باید انجام دهم؟	سلام. وا، به نظر می‌رسد که این یک وضعیت دشوار است؛ با این حال، من اینجا هستم تا به شما در تصمیم‌گیری کمک کنم. اول از همه، باید از خودتان بپرسید که آیا واقعاً عاشق پدر فرزندانتان بوده‌اید یا اینکه این رابطه ناشی از بارداری و ماندن با هم برای فرزندتان بوده است. بسیار رایج است که افراد با وجود نداشتن عشق، به خاطر وجود یک کودک با شریک‌شان بمانند زیرا فکر می‌کنند "این کار درست است." اما این طور نیست. ماندن با شریک زندگی به خاطر داشتن فرزند ممکن است به عنوان یک انتخاب درست به نظر برسد، اما در واقع این موضوع در درازمدت به کودک آسیب می‌زند. اگر عاشق شریک زندگیتان نباشید، از خودتان فاصله می‌گیرید و احساس ناخوشایندی، ناراحتی و حتی احتمال بروز بحث و خیانت را نشان می‌دهید. زمانی که یک کودک در منزل بزرگ می‌شود و شاهد این نوع احساسات و رفتارهاست، این وضعیت برای او غیرسالم است زیرا او از روابط خود انتظار خواهد داشت که چنین باشد. به عنوان یک بزرگسال مسئول، شما موظفید تا آینده فرزندتان را شکل دهید و الگوی مناسبی برای او باشید. به خاطر داشته باشید که آنچه شما انجام می‌دهید، فرزندتان آن را الگو قرار خواهد داد. دوم اینکه، خودتان را از عشق کوتاه نکنید. هر کسی سزاوار خوشبختی و داشتن فردی برای به اشتراک گذاشتن عشق و intimacy است. با این حال، عاشق کسی شدن که هرگز او را ندیده‌اید می‌تواند بسیار پرخطر باشد. واقعاً به نظر می‌رسد که این تمایل به عشق، بیشتر از آنکه عشق واقعی باشد، یک نوع شهوت است. انسان‌ها نیازهایی دارند و وقتی افراد در روابط کنونی خود خوشحال نیستند، معمولاً به دنبال برآورده کردن نیازهایشان هستند. اگر تصمیم به پیگیری رابطه جدید گرفتید، پیشنهاد می‌کنم که با یک یا دو دوست ملاقات کنید تا این شخص را بهتر بشناسید، زیرا این روزها کلاهبرداران زیادی وجود دارند. در نهایت، من قانع نیستم که این موضوع مربوط به انتخاب بین دو مرد باشد. به نظر می‌رسد شما در حال تصمیم‌گیری برای پایان دادن به رابطه‌تان با پدر فرزندتان هستید یا نه. باید از خود بپرسید که آیا واقعاً عاشق پدر فرزندانتان بوده‌اید یا نه. اگر عاشق او بودید، هرگز به دنبال عشق نمی‌رفتید. امیدوارم این مطالب برایتان مفید بوده باشد و توانسته‌ام نوری متفاوت بر روی وضعیت‌تان بیفکنم. مراقب خودتان باشید!
null	I have been with this guy on and off for 8 years. At first, we used to do things together and our sex life was ok. Then things started to change, we'd break up and reconnect, and he cheated on me numerous times. We've also had two beautiful baby girls during this time. Now we argue and he says I am not affectionate at all or I don't know how to please a man, when I work part-time, take care of a 2 year old and a 5 month old and cook. Sometimes he cooks, but he also spends a lot of time on the internet. In addition, I have 2 boys and he has 1 son. I feel somewhere I have lost something. It's not that I don’t care, I truly love this guy, but I'm just tired of being the one who is always being judged. Please, I am in need of a Christian counselor to help us because I really need to speak to someone.	I don't think you’ve lost something, I think you’ve found something - your breaking point, and it's about time. Your boyfriend seems to be a very selfish and immature man who reconnects with you when it's convenient for him. Obviously, he has his own issues, but I want to address yours. I agree you need to talk to someone. The fact that you’ve put up with his repeated cheating and then letting him blame you for it (by saying you're not affectionate enough, etc.), tells me you probably have low self-esteem and have likely told yourself over the years that you don't deserve any better. You do! You may truly love this guy, but based on his behaviors, he does not love you, not in the way you deserve. And although you may want to believe he can change, he has proved over and over again that he's not willing to, so you need to do what is best for you and your children. What would you tell your daughters if someone was treating them this way? Would you want your sons to treat women this way? That's what you're teaching your children when they see this.Like I said, I agree that you should talk to someone. You can ask your boyfriend to go too, but my guess is he won't. Even if he does, you should still see someone individually to work on YOU. I understand it's not easy to just kick him out, especially since you have children together, but a counselor can help you talk through all the details while helping you raise your self-esteem and self-worth.	من به مدت هشت سال با این مرد رابطه‌ای گسسته و پیوسته داشتم. در ابتدا با هم کارهای خوبی انجام می‌دادیم و زندگی جنسی‌امان خوب بود. اما کم‌کم اوضاع تغییر کرد؛ ما مرتباً از هم جدا می‌شدیم و دوباره به هم برمی‌گشتیم و او چندین بار به من خیانت کرد. در این مدت دو دختر زیبا نیز داشتیم. حالا ما دایماً بحث می‌کنیم و او می‌گوید که من اصلاً عاطفی نیستم و نمی‌دانم چطور یک مرد را خوشحال کنم، در حالی که من به طور پاره‌وقت کار می‌کنم، از یک کودک دو ساله و یک نوزاد پنج ماهه مراقبت می‌کنم و واقعاً آشپزی می‌کنم. گاهی اوقات او هم آشپزی می‌کند، اما او زمان زیادی را نیز در اینترنت می‌گذرانَد. بعلاوه، من دو پسر دارم و او یک پسر دارد. احساس می‌کنم جایی چیزی را از دست داده‌ام. اینطور نیست که برایش اهمیت قائل نباشم، من واقعاً او را دوست دارم، اما دیگر از قضاوت‌های مداوم خسته شده‌ام. لطفاً، به کمک یک مشاور مسیحی نیاز دارم تا با کسی صحبت کنم.	من فکر نمی‌کنم شما چیزی را از دست داده‌اید، بلکه فکر می‌کنم شما چیزی را پیدا کرده‌اید - نقطه شکستتان، و این زمانش فرا رسیده است. دوست پسرتان به نظر می‌رسد که مردی خیلی خودخواه و نابالغ باشد که فقط زمانی با شما ارتباط برقرار می‌کند که برایش راحت باشد. واضح است که او خودش مشکلاتی دارد، اما می‌خواهم به مشکلات شما بپردازم. من هم موافقم که شما باید با کسی صحبت کنید. این که شما با خیانت‌های مکرر او کنار آمده‌اید و بعد او شما را به خاطر این موضوع سرزنش کرده است (مثلاً با گفتن این که شما به اندازه کافی محبت نمی‌کنید و غیره) نشان می‌دهد که احتمالاً شما عزت نفس پایینی دارید و در طول سال‌ها به خودتان گفته‌اید که لیاقت بهترین‌ها را ندارید. اما شما لیاقت بهترین‌ها را دارید! ممکن است واقعاً این پسر را دوست داشته باشید، اما با توجه به رفتارهای او، او شما را به شیوه‌ای که شایسته‌اش هستید دوست ندارد. و هرچند ممکن است بخواهید باور کنید که او می‌تواند تغییر کند، او بارها و بارها ثابت کرده که نمی‌خواهد تغییر کند، بنابراین شما باید آنچه بهترین است برای خود و فرزندانتان انجام دهید. اگر فرزندانتان از کسی به این شکل رفتار می‌کرد، به آنها چه می‌گفتید؟ آیا می‌خواهید پسرانتان هم به زنان این‌گونه رفتار کنند؟ این چیزی است که وقتی فرزندان شما این رفتارها را می‌بینند، به آنها آموزش می‌دهید. همانطور که گفتم، موافقم که شما باید با کسی صحبت کنید. می‌توانید از دوست پسر خود بخواهید که همراه شما بیاید، اما حدس می‌زنم که او نخواهد آمد. حتی اگر هم بیاید، شما باید به‌طور فردی با یک مشاور دیدار کنید تا روی خودتان کار کنید. من درک می‌کنم که آسان نیست که او را از زندگی‌تان بیرون کنید، به‌ویژه با توجه به اینکه شما فرزندانی دارید، اما یک مشاور می‌تواند به شما کمک کند تا جزئیات را مورد بحث قرار دهید و به افزایش عزت نفس و ارزش خودتان کمک کند.
null	Me and my girlfriend just broke up. She said she loves me but is not in love anymore. This came out of nowhere. We seemed so happy together. It all started when she went to Missouri to visit her family. The first week she was there she was fine then once she went to this one sister’s house everything changed. That's when she told me she loved me but was not in love with me anymore. I thought maybe it was just because she missed her family and she just wanted to be home because she told me that she could not leave them again. Then she told me to come to her in Missouri. So that's what I did. I quit my job I dropped everything, said goodbye to my family in Florida and drove 15 straight hours to be with her. Once I got there everything was fine again. She apologized for everything and said she didn't mean any of it then we were good for about a week. Then she went back to saying she didn’t love me anymore and had no feelings for me. The only thing that really gets me and makes me not want to accept this is that now she is pregnant. This wasn’t an accident. We were trying to get pregnant, so all this is hard to accept. I love her so much. I have never been bad to her. I've treated her the best I can. I wanted her to be my wife. I was going to propose to her when she got back. Now I'm losing my family and my mind. I don't know what to do.	I am sorry to hear of these troubles. I see a few issues here. I wonder why you were both trying to get pregnant when the relationship seemed troubled? Some people think that they can fix a broken relationship by getting pregnant, and all this does is bring up more problems.You say you never treated her badly, and I believe you. People in a relationship can still be unhappy even when there is no abuse or mistreatment going on. In fact, giving too much of yourself to the relationship and not having a “self” outside of this relationship can be unhealthy. It takes two whole, healthy, happy people who are that way when they are single to come together to make a whole, healthy, happy couple in a relationship. Expecting your partner to meet all your needs or to provide your happiness is not going to work.There are two books that I recommend you buy and read. One is Codependent No More. The other is Can My Relationship Be Saved?Sometimes when you cling and try even harder to hold onto someone, it makes you both miserable. You cannot change her and cannot change her mind. Sometimes the best thing is to let go. If it is meant to be, you will end up back together again. It seems like this is something that she needs to decide since she is the one that keeps doing the leaving. I suggest backing off and letting her go. Maybe she needs time to clear her head and make up her mind. If it is meant to be, she will come back. If not, use this time to work on being a healthy happy you on your own.	من و دوست دخترم تازه از هم جدا شدیم. او گفت که مرا دوست دارد اما دیگر عاشق من نیست. این موضوع برایم غیرمنتظره بود. ما خیلی خوشحال به نظر می‌رسیدیم. همه چیز زمانی شروع شد که او به میسوری رفت تا خانواده‌اش را ببیند. هفته اول که او آنجا بود، همه چیز خوب بود، اما وقتی به خانه یکی از خواهرانش رفت، همه چیز تغییر کرد. این زمانی بود که به من گفت که او مرا دوست دارد اما دیگر عاشق من نیست. فکر کردم شاید تنها به این دلیل است که او خانواده‌اش را دلتنگ شده و می‌خواهد به خانه برگردد، چون به من گفت که نمی‌تواند دوباره آن‌ها را ترک کند. سپس از من خواست که به میسوری بروم. من هم همین کار را کردم. کارم را ترک کردم، همه چیز را رها کردم، از خانواده‌ام در فلوریدا خداحافظی کردم و ۱۵ ساعت پیوسته رانندگی کردم تا پیش او بروم. وقتی رسیدم، همه چیز دوباره خوب بود. او از همه چیز عذرخواهی کرد و گفت که منظورش این نبوده و ما برای حدود یک هفته در وضعیت خوبی بودیم. اما بعد دوباره گفت که دیگر مرا دوست ندارد و احساسی برایم ندارد. چیزی که واقعاً مرا آزار می‌دهد و باعث می‌شود نتوانم این موضوع را بپذیرم، این است که او حالا باردار است. این یک تصادف نبود; ما در تلاش بودیم تا باردار شود، بنابراین همه اینها برایم سخت است. من او را خیلی دوست دارم. هرگز بدی با او نکردم. تا جایی که توانستم به او خوب رفتار کردم. می‌خواستم او همسرم باشد. قصد داشتم وقتی برگشت، از او خواستگاری کنم. حالا دارم خانواده‌ام و عقل و هوشم را از دست می‌دهم. نمی‌دانم چه کار کنم.	من در حال حاضر چند مسئله را در اینجا می‌بینم. از خودم می‌پرسم چرا هر دو شما در شرایط دشوار رابطه سعی می‌کنید باردار شوید؟ برخی افراد فکر می‌کنند که می‌توانند یک رابطه خراب را با بارداری بهبود بخشند که در واقع این تنها مشکلات بیشتری به وجود می‌آورد. شما می‌گویید هرگز با او بدرفتاری نکرده‌اید و من به شما ایمان دارم. واقعاً ممکن است افراد در یک رابطه حتی اگر هیچ نوع سوء استفاده یا بدرفتاری وجود نداشته باشد، همچنان احساس ناراحتی کنند. در حقیقت، دادن بیش از حد از خود به رابطه و نداشتن "خود"ی مستقل خارج از آن می‌تواند ناسالم باشد.
null	null	It is incredibly hard to let go of a relationship that was meaningful in your life. Even though you consider the relationship to be a hurtful one, I’m sure there are some aspects about it that are hard to let go of (i.e. time invested, mutual friends, positive memories, etc). So it is very understandable why it’s hard for you. However, the most important piece here is that you know that this relationship is harmful. That is great that you have recognized this. Unfortunately, some men and women do not realize the damaging and hurtful situation that that they are really in.Keep in mind that the longer you stay in this relationship, the longer it will be until you find the RIGHT person. You are doing this to better yourself and your future. Look at it this way, being in a destructive relationship is comparable to an illness or disease. You are simply, taking the correct measures to rid you of this sickness and to get well.It may also help to write down a list of negative aspects of the relationship and keep it close if times arise when you begin to question yourself or start to miss this person. Constant reminders of why you ended the relationship will be helpful to keep you on right track and in the right mind setting.It will be difficult, but it’s doable. Give your chance to start on your deserved happiness now.Best of luck!	I'm sorry, but there is no content to refine. Please provide the original text and its translation for me to assist you.	با این حال، مهم‌ترین نکته این است که شما می‌دانید این رابطه مضر است. این بسیار خوب است که شما این را شناسایی کرده‌اید. متأسفانه، برخی از مردان و زنان متوجه وضعیت آسیب‌زا و مخرب خود نمی‌شوند. با وجود اینکه شما این رابطه را آسیب‌زا می‌دانید، مطمئن هستم که جنبه‌هایی وجود دارد که رها کردنش برایتان دشوار است (مانند زمان سرمایه‌گذاری‌شده، دوستان مشترک، خاطرات مثبت و غیره). شما این کار را برای بهبود حال خود و آینده‌تان انجام می‌دهید. به این موضوع نگاه کنید، بودن در یک رابطه مخرب مانند یک بیماری است. به همین دلیل، اقداماتی که برای رهایی از این مشکل انجام می‌دهید، کاملاً منطقی است. همچنین ممکن است مفید باشد که فهرستی از جنبه‌های منفی رابطه را بنویسید و آن را نزدیک خود نگه‌دارید تا در مواقعی که شروع به تردید یا دلتنگی برای این شخص می‌کنید، به آن مراجعه کنید. یادآوری‌های مداوم درباره‌ی دلایل پایان دادن به این رابطه می‌تواند به شما کمک کند تا در مسیر درست باقی بمانید و ذهنیت مناسب را حفظ کنید. این کار دشوار خواهد بود، اما شدنی است. به خودتان این شانس را بدهید که به سمت خوشبختی بپردازید. بهترین‌ها را برایتان آرزو می‌کنم!
null	null	It can absolutely be normal for men to fantasize about sexual activities with other men! Fantasy can be an incredibly fulfilling experience for you and your partner! This could be a aspect of your sexuality that you would benefit from exploring thorough conversation with trusted someone, like your spouse or close friend (or therapist). Depending on your current relationship, would you be comfortable discussing this with your spouse? Also, please understand that this likely has nothing to do with your gender identity as one therapist posted here. A fantasy related to sex may have to do with your sexual orientation but NOT gender identity.	I'm sorry, but it seems that there is no text provided for translation. Could you please provide the original text that you would like me to refine or translate?	این کاملاً طبیعی است که مردان در مورد فعالیت‌های جنسی با مردان دیگر خیال‌پردازی کنند! خیال‌پردازی می‌تواند تجربه‌ای فوق‌العاده رضایت‌بخش برای شما و شریک زندگی‌تان باشد! این می‌تواند جنبه‌ای از هویت جنسی شما باشد که از بررسی و گفتگو عمیق با کسی که به او اعتماد دارید، مانند همسر یا دوست نزدیک (یا درمانگر) بهره‌مند خواهید شد. با توجه به رابطه فعلی شما، آیا راحت هستید که در مورد این موضوع با همسرتان صحبت کنید؟ همچنین، لطفاً درک کنید که این امر احتمالاً هیچ ارتباطی به هویت جنسیتی شما ندارد؛ همان‌طور که یکی از درمانگران در اینجا اشاره کرده است. خیال‌پردازی‌های مرتبط با مسائل جنسی ممکن است به هویت جنسی شما مربوط باشد، اما به هویت جنسیتی نه.
null	null	Hello, and thank you for your question. Everyone fantasizes about something. In relationships, it is absolutely normal to have fantasies of a sexual nature about other people, whether they are real or imaginary. This could certainly include fantasies about people of the same gender. Marriage doesn't stop us from fantasizing, but it may stop us from acting on our fantasies if we are in a monogamous relationship. It seems to me that you may be wondering if having these fantasies says something about someone's sexual orientation. It may or may not. One thing that is important to think about is that there is a lot more variety in people's sexual interests than what we generally learn about in society. We mostly talk about lesbian, straight, gay, bisexual, or queer folks, but there are actually many other interests than those. Some people are attracted to some men and women, and yet they are married to one partner and remain committed and monogamous in that relationship. They may still fantasize, however. Other people are simply curious and are aroused by the thought of someone of the same gender, but they have no plan to explore the interest. There are many possibilities, and that could include the possibility of being gay or bisexual. So, is it normal? Yes. Not every married man has these fantasies, obviously, but some surely do. Where there may be a problem is if the person is actually struggling with their sexual orientation, and the fantasies are about more than just curiosity and arousal. If that is the case, then the person may need help sorting through feelings that may confuse them. Hope this was helpful.Robin J. Landwehr, DBH, LPC NCC	I'm sorry, but I need an original text and its translation to help with refinement. Please provide the text you'd like me to work on.	در روابط، این کاملاً طبیعی است که فانتزی‌های جنسی در مورد افراد دیگر داشته باشیم، چه واقعی باشند و چه خیالی. یک نکته مهم که باید در نظر بگیریم این است که تنوع زیادی در علایق جنسی افراد وجود دارد که فراتر از آنچه ما معمولاً در جامعه درباره‌اش صحبت می‌کنیم، است. ما عمدتاً درباره همجنس‌گرایان، دگرجنس‌گرایان، دوجنس‌گرایان و افراد غیرکلاسیک صحبت می‌کنیم، اما بسیاری از گرایشات و علایق دیگر نیز وجود دارد. برخی از افراد به برخی مردان و زنان جذب می‌شوند، در حالی که ممکن است به یک شریک متعهد و وفادار باقی بمانند. برخی دیگر فقط کنجکاو هستند و به فکر کسی از جنس مخالف برانگیخته می‌شوند، اما قصدی برای بررسی این علاقه ندارند. انواع مختلفی از تمایلات وجود دارد که می‌تواند شامل امکان همجنس‌گرایی یا دوجنس‌گرایی باشد. آیا این طبیعی است؟ بله. واضح است که همه مردان متأهل این فانتزی‌ها را ندارند، اما برخی از آنها ممکن است داشته باشند. مشکلی ممکن است پیش بیاید اگر فرد واقعاً درگیر هویت جنسی خود باشد و فانتزی‌ها فراتر از مجرد کنجکاوی و تحریک باشند. در این صورت، ممکن است فرد نیاز به کمک برای پردازش احساساتی داشته باشد که می‌توانند باعث سردرگمی او شوند. امیدورام این کمک‌کننده باشد.
null	null	If you feel this real for you, then it is. It is an incredible transition to undergo. There is more and awareness out there about trans now. Read different stories and find a support network so you do not feel alone. Just live your new life. Mom will simply have to realize this with time. You can gently and lovingly confront her if she continues to refer to you as a female. Good luck!	I'm sorry, but it seems there is no original text provided to refine a translation for. Could you please provide the text that needs translation or refinement?	اگر احساس می‌کنید این برای شما واقعی است، پس واقعاً همین‌طور است. این یک تغییر شگفت‌انگیز است که باید تجربه کنید. اکنون آگاهی بیشتری در مورد جامعه ترنس وجود دارد. داستان‌های مختلف را بخوانید و یک شبکه پشتیبانی پیدا کنید تا احساس تنهایی نکنید. به سادگی زندگی جدیدتان را زندگی کنید. مادر شما باید در طول زمان این موضوع را بپذیرد. اگر او همچنان به عنوان یک زن به شما اشاره کند، می‌توانید با محبت و لطافت با او صحبت کنید. موفق باشید!
null	null	Maybe.I don't imagine there is any accurate way of collecting enough information from other people to give you an answer.Instead, I'd look to whether you're in a happy and healthy relationship, have friends, a relatively satisfying work situation, place to live, and overall are satisfying all the other areas of life.If you're in a solid and stable life, then enjoy your oral sex fantasies. They are just as normal as the rest of your life would seem!	It appears that both the original text and the translation are "nan," which typically indicates "not a number" in computing terminology. However, without additional context or content to refine, no adjustment can be made. If you have more specific content or different text that requires translation or refinement, please provide it.	شاید. من تصور نمی‌کنم که راه دقیقی برای جمع‌آوری اطلاعات کافی از دیگران برای دادن پاسخ به شما وجود داشته باشد. بلکه به این موضوع توجه می‌کنم که آیا در یک رابطه شاد و سالم هستید، دوستانی دارید، وضعیت کاری نسبتاً رضایت‌بخشی دارید، جایی برای زندگی دارید و به‌طور کلی در سایر حوزه‌های زندگی خود نیز رضایت دارید. اگر زندگی‌تان پایدار و محکم است، پس از فانتزی‌های جنسی دهانی‌تان لذت ببرید. این فانتزی‌ها به همان اندازه طبیعی هستند که بقیه جنبه‌های زندگی‌تان به نظر می‌رسد!
null	I am a heterosexual male in my late 20s. I find myself wearing pantyhose, heels, skirts and other women's clothing in private. I am torn on how to feel about it. I enjoy it very much. I have had a pantyhose/stocking fascination and other kinky fetish interests since I was young. I have no history of sexual abuse growing up. I am currently single.	Let yourself enjoy crossdressing!What sounds in your way are whatever beliefs you gre up hearing, see and absorb currently.Concentrate on your own satisfaction and that you are doing this in a non-harming way.Maybe if you branch out your interest by finding other people who enjoy crossdressing as much as you do.With any interest or activity, social interaction supports it.	من یک مرد هتروسکشوال در اواخر دهه بیست هستم. در تنهایی، خودم را در حال پوشیدن جوراب‌های شلواری، کفش‌های پاشنه‌دار، دامن‌ها و سایر لباس‌های زنانه می‌یابم. در مورد احساساتم نسبت به این موضوع دچار تضاد هستم. از این کار بسیار لذت می‌برم. از کودکی به جوراب‌های شلواری و دیگر فتیش‌های خاص علاقه‌مند بوده‌ام. در دوران رشد خود هیچ سابقه‌ای از سوءاستفاده جنسی نداشته‌ام. در حال حاضر مجرد هستم.	از کراس‌درزینگ لذت ببرید! آنچه بر سر راه شماست، باورهایی است که در گذشته شنیده‌اید و در حال حاضر می‌بیند و جذب می‌کنید. بر رضایت خود تمرکز کنید و این کار را به روشی غیر مضر انجام دهید. شاید با گسترش علاقه‌تان و پیدا کردن افرادی که همانند شما از کراس‌درزینگ لذت می‌برند، به این تجربه عمق بیشتری ببخشید.
null	I am a heterosexual male in my late 20s. I find myself wearing pantyhose, heels, skirts and other women's clothing in private. I am torn on how to feel about it. I enjoy it very much. I have had a pantyhose/stocking fascination and other kinky fetish interests since I was young. I have no history of sexual abuse growing up. I am currently single.	Normalizing cross-dressing and being open and accepting about who you are. Consider your personal reasons for crossdressing, perhaps to release stress, embrace your feminine side (we all have feminine and masculine energy), and decide for yourself if it is or it is not for sexual stimulation.	من یک مرد هتروسکسوال در اواخر دهه بیست هستم. در خلوت، خود را در حال پوشیدن جوراب‌های شلواری، کفش‌های پاشنه‌دار، دامن‌ها و سایر لباس‌های زنانه می‌یابم. در مورد این موضوع دچار تردید هستم. از آن بسیار لذت می‌برم. از دوران کودکی به جوراب‌های شلواری و دیگر علایق فتیش‌گونه علاقمند بوده‌ام. هیچ سابقه‌ای از سوء استفاده جنسی در دوران کودکی ندارم. در حال حاضر مجرد هستم.	نهادینه‌سازی لباس پوشیدن متقابل و باز بودن و پذیرش در مورد اینکه شما چه کسی هستید. دلایل شخصی خود را برای لباس پوشیدن در نظر بگیرید؛ شاید برای کاهش استرس، ابراز جنبه زنانه‌تان (زیرا همه ما انرژی زنانه و مردانه داریم) و خودتان تصمیم بگیرید که آیا این کار به منظور تحریک جنسی است یا خیر.
null	I am a heterosexual male in my late 20s. I find myself wearing pantyhose, heels, skirts and other women's clothing in private. I am torn on how to feel about it. I enjoy it very much. I have had a pantyhose/stocking fascination and other kinky fetish interests since I was young. I have no history of sexual abuse growing up. I am currently single.	Hi there! It sounds like you have already started to answer your own question by stating that you love cross dressing very much, and I am glad you enjoy it! Cross dressing is something many people enjoy, and there is no harm in it whatsoever. My question to you would be: What is making you feel torn about it? There is unfortunately still a lot of negative stigma associated with people who express their gender or sexuality in ways that differ from the majority. (And sometimes certain sexual interests are actually very common or even in the majority, but because people carry shame about being different when it comes to gender and sexuality we assume we are all alone!)Being a sexual or gender minority or someone who participates in kink or expresses their sexuality or gender identity in a unique and personal way often means suffering from something called "internalized oppression". We grow up being exposed to certain assumptions and beliefs about what is "acceptable" behavior and even face consequences sometimes if we don't "fit in" the way others tell us to. Even if those assumptions are harmful and wrong, we still internalize them and feel guilty about who we are. There is nothing wrong with us, but feeling stigmatized and isolated can lead to feelings of shame, embarrassment, or like something is "wrong" with us.But there is absolutely nothing wrong with you, so be proud of who you are and what you enjoy. You can continue to simply enjoy it privately, or maybe you'd eventually like to share it with a partner or maybe even join a community with similar interests. I'll leave you with a quote from comedian Eddie Izzard, who identifies as, in his own words, a "straight transvestite": "They’re not women’s clothes. They’re my clothes. I bought them!" Take care, and thanks for your question!	من یک مرد هتروسکسیوال در اواخر دهه بیست هستم. در تنهایی، خودم را در حال پوشیدن جوراب‌های شلواری، کفش‌های پاشنه‌دار، دامن‌ها و سایر لباس‌های زنانه می‌یابم. در مورد احساساتم نسبت به این موضوع دچار تردید هستم. از این کار خیلی لذت می‌برم. از دوران کودکی جذب جوراب‌های شلواری و سایر علاقه‌مندی‌های فتیش‌گونه بوده‌ام. در دوران کودکی هیچ سابقه‌ای از سوءاستفاده جنسی ندارم. در حال حاضر مجرد هستم.	"شما ممکن است از اینکه به عنوان یک اقلیت جنسی یا جنسیتی، یا کسی که در کنک شرکت می‌کند و هویت جنسی خود را به شیوه‌ای منحصر به فرد و شخصی بیان می‌کند، دچار چیزی به نام 'سرکوب درونی' باشید رنج ببرید. ما از کودکی تحت تاثیر گزاره‌ها و باورهایی درباره آنچه 'قابل قبول' است قرار می‌گیریم و حتی ممکن است در صورت عدم 'تناسب' با انتظارات دیگران، با عواقبی مواجه شویم. حتی اگر این باورها آسیب‌زننده و نادرست باشند، ما همچنان به آنها درون‌سازی کرده و احساس گناه درباره آنچه هستیم می‌کنیم. اما هیچ چیز اشتباهی در وجود ما نیست، پس باید به آنچه هستید و از آن لذت می‌برید، افتخار کنید. شما می‌توانید به سادگی این احساسات را به طور خصوصی با خود نگه دارید، یا شاید روزی تمایل داشته باشید که آن را با یک شریک یا حتی به جامعه‌ای با علایق مشابه در میان بگذارید."
null	I am a heterosexual male in my late 20s. I find myself wearing pantyhose, heels, skirts and other women's clothing in private. I am torn on how to feel about it. I enjoy it very much. I have had a pantyhose/stocking fascination and other kinky fetish interests since I was young. I have no history of sexual abuse growing up. I am currently single.	If you enjoy cross-dressing and are comfortable with how you feelaand aware of your own thoughts and feelings about it in private as compared to in public, I see no problem with that.If you would like to become more comfortable with it or express more feelings about it, I recommend that you see a local mental health professional, not because there is anything wrong with what you are doing, but so you can learn more about yourself in the process. You may find that doing this in private and having a partner who accepts that is your view of how you would like things to be. You may discover that you would like to do this in public.I appreciate your honesty.	من یک مرد هتروسکسوال در اواخر دهه بیست هستم. در خلوت خود، خود را در حال پوشیدن جوراب‌های شلواری، کفش‌های پاشنه‌دار، دامن‌ها و دیگر لباس‌های زنانه می‌یابم. در مورد احساساتم در این باره دچار تردید هستم. از این کار بسیار لذت می‌برم. از کودکی به جوراب‌های شلواری و سایر علاقه‌مندی‌های غیرمتعارف جذب شده‌ام. من در دوران کودکی هیچ تجربه‌ای از سوء استفاده جنسی نداشته‌ام. در حال حاضر مجرد هستم.	اگر از لباس پوشیدن به سبک مخالف لذت می‌برید و با احساسات خود در این رابطه راحت هستید و از افکار و احساسات خود در مورد آن در تنهایی و در مقایسه با جمع آگاه هستید، من هیچ مشکلی با این موضوع نمی‌بینم. اگر تمایل دارید که با این موضوع راحت‌تر شوید یا احساسات بیشتری را در مورد آن ابراز کنید، پیشنهاد می‌کنم به یک متخصص بهداشت روانی محلی مراجعه کنید، نه به این دلیل که آنچه انجام می‌دهید اشتباهی دارد، بلکه برای اینکه در این فرایند بیشتر درباره خودتان اطلاعات کسب کنید.
null	After 40 years of being straight, how could I now find myself interested in people of the same sex? I have had a few same sex encounters of my own doing.	I frequently work with individuals who develop same-sex attraction later in life. Humans have a tendency to think of things in absolutes. Black or white. Good or bad. Gay or straight. In fact, much of life is lived in the "grey" that lies in between the extremes. This is especially true of sexual orientation which is fluid and occurs along a spectrum. As someone ages and grows, their sexual interests may change. I would encourage you to speak to a therapist who specializes in working with LGBTQ+ individuals. They will have the experience necessary to help you navigate these issues.	بعد از چهل سال زندگی به عنوان یک فرد غیرهمجنسگرا، چطور ممکن است حالا متوجه شوم که به افراد همجنس علاقه‌مند شده‌ام؟ من چند باری با افراد همجنس خودم تجربیات داشته‌ام.	من اغلب با افرادی کار می‌کنم که در اواخر زندگی به همجنس‌گرایی جذب می‌شوند. انسان‌ها تمایل دارند که مسائل را به صورت مطلق در نظر بگیرند: سیاه یا سفید، خوب یا بد، همجنس‌گرا یا دگرجنس‌گرا. در واقع، بخش زیادی از زندگی در "خاکستری" است که بین این افراط‌ها قرار دارد. این موضوع به ویژه در مورد گرایش جنسی صادق است که منعطف بوده و در یک طیف قرار دارد. با افزایش سن و تجربه، ممکن است علایق جنسی افراد تغییر کند. من به شما پیشنهاد می‌کنم که با یک درمانگر متخصص در کار با افراد LGBTQ+ مشورت کنید. آن‌ها تجربه لازم را برای کمک به شما در این مسائل دارند.
null	After 40 years of being straight, how could I now find myself interested in people of the same sex? I have had a few same sex encounters of my own doing.	What most people don't know is that sexual preferences can be fluid, meaning our sexual orientation is not as fixed as most people believe. Women in particular tend to be more fluid in their desire to express and experience sex. It is not uncommon for heterosexual women in their mid-life to explore new sexual appetites. That said, men tend to be more rigid in their orientations particularly if they are hetero while gay men tend to be more fluid. So if your distress is over your new interests I would tell you, you are not alone and not abnormal. Since you have started exploring, enjoy and consider seeing a therapist to help you navigate your feelings around this new sexual life! Warm wishes.	بعد از چهل سال زندگی به عنوان یک فرد راستگو، چطور می‌توانم متوجه شوم که به افرادی از جنس خودم علاقه‌مند هستم؟ من در گذشته چند باری با افراد همجنس‌گرا تجربه‌ای داشته‌ام.	آنچه بیشتر مردم نمی‌دانند این است که ترجیحات جنسی می‌تواند سیال باشد، به این معنی که گرایش جنسی ما به اندازه‌ای که بسیاری از افراد باور دارند ثابت نیست. زنان به‌ویژه در تمایل خود به بیان و تجربه جنسی نسبت به مردان، سیال‌تر هستند. غیرعادی نیست که زنان هتروsexual در میانسالی شروع به کشف اشتیاق‌های جنسی جدید کنند. از سوی دیگر، مردان معمولاً در گرایش‌های خود سختگیرتر هستند، به‌ویژه اگر هتروسکسوال باشند، در حالی که مردان همجنسگرا به‌طور کلی بیشتر در این زمینه سیال هستند. بنابراین، اگر نگران علایق جدید خود هستید، باید بدانید که تنها نیستید و این موضوع غیرعادی نیست. از آنجا که شما به کاوش پرداخته‌اید، از این تجربه لذت ببرید و در نظر داشته باشید که به یک درمانگر مراجعه کنید تا به شما در مدیریت احساساتتان پیرامون این زندگی جنسی جدید کمک کند! آرزوی بهترین‌ها برای شما.
null	After 40 years of being straight, how could I now find myself interested in people of the same sex? I have had a few same sex encounters of my own doing.	Sexuality, sexual orientation is not permanently fixed. What worked or described you at one point could change. As we grow and evolve some things about us that were once true sometimes becomes no longer true. Change and evolution are natural. Self-acceptance is integral, loving yourself and embracing yourself as you grow, change evolve is paramount.	بعد از چهل سال زندگی به عنوان فردی heterosexual، چطور ممکن است حالا به افراد همجنس علاقه‌مند شده باشم؟ من چند تجربۀ همجنس‌گرایانه داشته‌ام که خودم به آن پرداخته‌ام.	تمایلات جنسی و هویت جنسی به طور دائم ثابت نمی‌مانند. آنچه در یک برهه زمانی شما را توصیف می‌کرد یا برایتان مؤثر بود، ممکن است تغییر کند. همان‌طور که ما رشد می‌کنیم و پیشرفت می‌کنیم، برخی از جنبه‌هایی که قبلاً حقیقت داشتند، گاهی دیگر درست نیستند. تغییر و تکامل یک موضوع طبیعی است. پذیرش خود، عشق به خود و در آغوش گرفتن خود در این روند رشد، تغییر و تکامل بسیار حائز اهمیت است.
null	After 40 years of being straight, how could I now find myself interested in people of the same sex? I have had a few same sex encounters of my own doing.	It sounds like this revelation has rocked your sense of yourself, which is understandable. There are no rules about who we are attracted to, who we may choose to be intimate with, and who we may choose to love. Although this is changing (thankfully), our culture has provided limited openly acceptable options for all of these; asking us to generally fit into a heteronormative model. From my perspective supporting a variety of kinds of couples, it doesn't mater whether you had other inclinations that have been suppressed or if you are discovering something new about yourself. I support you (and all my clients) in accepting yourself as you are in this moment. It can be okay if that is scary or uncomfortable; it makes sense if it's new. It's also okay to find support with trusted friends, LGBTQ+ friendly organizations, or a therapist. I wish you all the best on whatever comes next for you.	بعد از چهل سال زندگی به عنوان یک فرد دگرجنسگرا، چطور ممکن است حالا به افرادی از همان جنس علاقه‌مند شوم؟ من چند تجربه همجنس‌خواهی هم داشته‌ام.	به نظر می‌رسد این revelation حس خودآگاهی شما را مختل کرده است که این امر کاملاً قابل درک است. هیچ قانونی در مورد اینکه ما به چه کسی جذب می‌شویم، با چه کسی ممکن است صمیمی شویم و چه کسی را ممکن است دوست داشته باشیم وجود ندارد. اگرچه این وضعیت در حال تغییر است (خوشبختانه)، فرهنگ ما گزینه‌های محدودی را به‌صورت آشکار برای تمام این موارد ارائه داده است و از ما می‌خواهد به‌طور کلی در چارچوب مدل هترو نورماتیو جای بگیریم. از دیدگاه من که از انواع مختلف زوج‌ها حمایت می‌کنم، مهم نیست که آیا تمایلات دیگری داشته‌اید که سرکوب شده‌اند یا اگر در حال کشف چیزی جدید درباره خود هستید. من از شما (و همه مشتریانم) در پذیرش خود به‌همان گونه که هستید در این لحظه حمایت می‌کنم. طبیعی است اگر این حس ترس یا ناخوشایندی را به همراه داشته باشد؛ اگر این موضوع برایتان جدید است، این احساس هم منطقی است. همچنین، کمک گرفتن از دوستان مورد اعتماد، سازمان‌های دوستدار LGBTQ+ یا یک درمانگر کاملاً قابل قبول است. برای شما بهترین‌ها را آرزو می‌کنم در هر چیزی که در مرحله بعد برایتان پیش خواهد آمد.
null	After 40 years of being straight, how could I now find myself interested in people of the same sex? I have had a few same sex encounters of my own doing.	Sexuality is fluid. One can be interested in same gender relationship after being straight fr 40years !	پس از چهل سال زندگی به عنوان یک فرد دگرجنس‌گرا، چگونه ممکن است اکنون متوجه شوم که به افراد همجنس علاقه‌مند شده‌ام؟ من چند تجربه‌ی همجنس‌گرایانه مبتنی بر انتخاب خود داشته‌ام.	جنسیت امری سیال است. فرد می‌تواند پس از ۴۰ سال داشتن رابطهٔ heterosexual به روابط همجنسگرا علاقه‌مند شود!
null	After 40 years of being straight, how could I now find myself interested in people of the same sex? I have had a few same sex encounters of my own doing.	That's a loaded question, but to answer with a short answer, I'd say, it's because you are. Get in with someone to explore more of that why and what you want to do with where you are now. Hope that helps!	بعد از چهل سال زندگی به عنوان یک فرد هeterosexual، چگونه ممکن است الان به افراد همجنس علاقه‌مند شوم؟ من چند تجربه از برقراری روابط با افراد همجنس داشته‌ام.	این یک سوال پیچیده است، اما برای یک پاسخ کوتاه می‌توانم بگویم که دلیلش این است که شما همین‌طور هستید. با کسی همراه شوید تا بیشتر به بررسی این چرا و اینکه چه چیزی می‌خواهید با موقعیت فعلی‌تان انجام دهید، بپردازید. امیدوارم که این مفید باشد!
null	After 40 years of being straight, how could I now find myself interested in people of the same sex? I have had a few same sex encounters of my own doing.	Thank you for being vulnerable and sharing with us. The wonderful thing about humans is that we are continually growing and changing. During that growth and change, we may uncover things such as an attraction to the same sex. This is perfectly normal within the lifespan of humans. The one question to ask, is how do you feel about it? If you are comfortable with this new facet of yourself then embrace it for all it is. On the other hand, if you are struggling to accept this within yourself it may benefit you to find a counselor who specializes in sexuality. I wish you the best on your journey. Namaste	بعد از چهل سال زندگی به عنوان یک فرد heterosexual، چگونه ممکن است اکنون متوجه شوم که به افراد همجنس علاقه دارم؟ من خودم چند تجربه همجنس‌گرایی داشته‌ام.	از شما متشکرم که آسیب‌پذیری خود را با ما به اشتراک گذاشتید. نکته شگفت‌انگیز درباره انسان‌ها این است که ما به‌طور مداوم در حال رشد و تغییر هستیم. در طی این رشد و تغییر، ممکن است چیزهایی مانند جاذبه به هم‌جنس را کشف کنیم. این کاملاً طبیعی است در طول زندگی انسان‌ها. تنها سوالی که باید بپرسید این است: شما در مورد این موضوع چه احساسی دارید؟ اگر با این جنبه جدید از خود راحت هستید، پس آن را به‌تمامی بپذیرید. از سوی دیگر، اگر در پذیرش این موضوع در خود مشکل دارید، ممکن است خوب باشد که با مشاور متخصص در زمینه sexuality مشورت کنید. برای شما آرزوی موفقیت در سفرتان دارم. نمستé
null	After 40 years of being straight, how could I now find myself interested in people of the same sex? I have had a few same sex encounters of my own doing.	Numerous studies have found that sexuality is fluid and it evolves over time. Sexual orientation is very much a spectrum that one can move around in time. It does not mean there is anything wrong with you or that you necessarily have been hiding "in the closet" all this time. Your sexuality is unique to you. There is nothing wrong with exploring your sexuality as long as everyone is on the same page. I always recommend practicing safe sex too!	بعد از چهل سال زندگی به عنوان یک فرد راستگو، چطور ممکن است الان به افراد همجنس علاقه‌مند شوم؟ من چند بار خودم تجربه‌هایی با افراد همجنس داشته‌ام.	مطالعات فراوانی نشان داده‌اند که جنسیت امری سیال است و با گذشت زمان دچار تغییر می‌شود. گرایش جنسی به طرز قابل‌توجهی یک طیف است که فرد می‌تواند در آن در طول زمان حرکت کند. این بدان معنا نیست که چیزی در شما نادرست است یا اینکه شما لزوماً در تمام این مدت "در کمد" پنهان بوده‌اید. هویت جنسی شما منحصر به فرد است. کاوش در مورد جنسیت خود هیچ اشکالی ندارد به شرطی که همه در یک راستا باشند. من همیشه توصیه می‌کنم که از رابطه جنسی ایمن استفاده کنید!
null	After 40 years of being straight, how could I now find myself interested in people of the same sex? I have had a few same sex encounters of my own doing.	null	بعد از چهل سال زندگی به عنوان یک فرد heterosexual، چگونه ممکن است اکنون به افراد همجنس علاقه‌مند شوم؟ من چند تجربه همجنس‌خواهی داشته‌ام که خودم به آن‌ها پرداخته‌ام.	I'm sorry, but it appears there is no original text or translation provided to refine. Please provide the text you would like me to work with.
null	After 40 years of being straight, how could I now find myself interested in people of the same sex? I have had a few same sex encounters of my own doing.	Sexuality is normally formed during adolescence. It would be extremely rare for someone to develop feelings of same-sex attraction later in life. I would explore whether the attraction you are experiencing is sexually-based or intimacy-based. Perhaps you are craving a close, emotionally intimate relationship with the same-sex, but have somehow sexualized that desire. People often short-cut emotional intimacy for sexual intimacy. This would be something to explore with a counselor.	پس از چهل سال رابطه heterosexual، چطور می‌توانم اکنون متوجه شوم که به افراد همجنس علاقه‌مند هستم؟ خودم چند تجربه با افراد همجنس داشتم.	تمایلات جنسی معمولاً در دوران نوجوانی شکل می‌گیرد. بسیار نادر است که کسی در بزرگسالی احساس جذب به همجنس ایجاد کند. من می‌خواهم بررسی کنم که آیا جذب شما جنسی است یا بر پایه صمیمیت بنا شده است. شاید شما به دنبال یک رابطه نزدیک و عاطفی با همجنس هستید، اما به نوعی آن تمایل را جنسی کرده‌اید. افراد غالباً از صمیمیت عاطفی به نفع صمیمیت جنسی چشم‌پوشی می‌کنند. این موضوعی است که باید با یک مشاور مورد بررسی قرار گیرد.
null	After 40 years of being straight, how could I now find myself interested in people of the same sex? I have had a few same sex encounters of my own doing.	Few people are actually 100% straight or 100% gay. Sexual preference exists on a continuum. Over the course of many years a person's sexual preference may shift.	بعد از چهل سال زندگی به عنوان یک فرد دگرجنس‌گرا، چطور ممکن است اکنون به افراد همجنس علاقه‌مند شوم؟ من چند بار در شرایطی با افراد همجنس تجربه‌هایی داشتم.	تعداد کمی از افراد در واقع صد در صد راست‌گرا یا صد در صد همجنس‌گرا هستند. ترجیحات جنسی در یک پیوستار وجود دارد. در طول سال‌ها، ممکن است ترجیح جنسی یک فرد تغییر کند.
null	After 40 years of being straight, how could I now find myself interested in people of the same sex? I have had a few same sex encounters of my own doing.	Sexuality is fluid. It is possible to find yourself attracted sexually or affectionally to different types of people at different times in your life.	بعد از چهل سال زندگی به عنوان یک فرد heterosexual، چطور ممکن است اکنون متوجه شوم که به افراد همجنس علاقه‌مند هستم؟ من چند تجربه همجنس‌گرایانه داشته‌ام که خودم آنها را رقم زده‌ام.	جنسیت سیال است. ممکن است در زمان‌های مختلف زندگی‌تان متوجه شوید که به انواع مختلفی از افراد، از نظر جنسی یا عاطفی، جذب می‌شوید.
null	After 40 years of being straight, how could I now find myself interested in people of the same sex? I have had a few same sex encounters of my own doing.	During these encounters did you feel safe? accepted? Where you able to experience something new in your life? It is natural to feel attraction to all people. As young children we love everyone. It was as we got older that the social constructs had us make a "choice". It could have been that you were always attracted to the same sex, but now are allowing yourself to feel and explore. But also know that life is interesting as we grow and mature we find that we like things we never liked before, things we said we would never do now seem appealing. What is the story you are telling yourself about having these interests? Try to not overthink your attractions. See where they take you. You are on a journey to discover yourself.	پس از ۴۰ سال زندگی به عنوان یک فرد heterosexual، چگونه ممکن است اکنون به افراد همجنس علاقه‌مند شده باشم؟ من چند تجربه همجنس‌گرایانه داشته‌ام که خودم انتخاب کرده‌ام.	در طول این ملاقات‌ها، آیا احساس امنیت کردید؟ آیا پذیرفته شدید؟ آیا توانستید چیزی جدید در زندگی‌تان تجربه کنید؟ طبیعی است که به همه مردم احساس جذب کنید. ما به عنوان کودکان کوچک، همه را دوست داریم. این‌گونه بود که وقتی بزرگ‌تر شدیم، ساختارهای اجتماعی ما را مجبور به "انتخاب" کردند. ممکن است شما همیشه به جنس مخالف یا همجنس خود جذب بوده‌اید، اما اکنون به خود اجازه می‌دهید احساس کنید و کاوش کنید. همچنین بدانید که زندگی جالب است؛ همانطور که رشد می‌کنیم و بالغ می‌شویم، متوجه می‌شویم که به چیزهایی که قبلاً دوست نداشتیم، و به چیزهایی که گفته بودیم هرگز انجام نمی‌دهیم، اکنون جذب می‌شویم. داستانی که درباره تمایلات خود برای خود روایت می‌کنید چیست؟ سعی کنید به جذابیت‌های خود بیش از حد فکر نکنید. ببینید کجا شما را می‌برد. شما در یک سفر برای کشف خودتان هستید.
null	After 40 years of being straight, how could I now find myself interested in people of the same sex? I have had a few same sex encounters of my own doing.	There are many possible answers to your question.The best one will be the one you decide after reflecting on your own reasoning as to your sexual attraction change.Sometimes people inhibit their sexuality bc of fear others will disapprove. Currently since in most circles being gay is acceptable, the conditions are much easier now to come out.Maybe this describes you.How happy are you in your marriage?Sometimes people find it easier to discover a sudden change in their sexuality than to face painful emotions in an existing marriage.These are only two theoretical possibilities and may not even reflect your own.What matters is your self-discovery and that you trust your findings as the answer to your question.	بعد از چهل سال زندگی به عنوان یک فرد راستگرا، چطور ممکن است حالا متوجه شوم که به افراد همجنس علاقه‌مند هستم؟ من چند بار به‌طور خودخواسته تجربه‌هایی با افراد همجنس داشته‌ام.	بهترین پاسخ ممکن به سوال شما، پاسخی است که پس از تأمل در مورد تغییر تمایل جنسی‌تان به آن می‌رسید. گاهی اوقات، افراد به خاطر ترس از اینکه دیگران آن را قبول نکنند، تمایل جنسی خود را سرکوب می‌کنند. در حال حاضر، با توجه به اینکه در بیشتر محافل همجنس‌گرایی قابل قبول است، شرایط برای بیرون آمدن از کمد بسیار آسان‌تر شده است. ممکن است این توصیف شما باشد. چقدر در ازدواج‌تان خوشحال هستید؟ گاهی اوقات مردم متوجه می‌شوند که کشف یک تغییر ناگهانی در تمایل جنسی‌شان آسان‌تر از رویارویی با احساسات دردناک در یک ازدواج موجود است. این‌ها تنها دو احتمال نظری هستند و ممکن است حتی منعکس کننده وضعیت شما نباشند. آنچه مهم است، خودشناسی شما و اعتماد به یافته‌هایتان به عنوان پاسخ به سوال‌تان است.
null	null	That depends entirely on the doctor you go to for your hormones. WPATH, the World Professional association for Transgender Health, new standards of care say the therapy before hormones and a letter are recommended. There is a standard of care, ICATH which follows informed consent. ICATH takes into the consideration that your body is your own and therefore your own choice as to what happens to it. There are doctors in metro areas that practice informed consent where you would not need to have a letter stating you have been to counseling. Some doctors still require a letter from a counselor. When you call to set up an appointment, ask the doctor if they require a letter. If they require a letter, you will need to see a counselor.	It appears that both the original text and the translation provided are "nan," which indicates that no text was provided for translation. Please provide the text you want translated for further assistance.	این کاملاً به پزشک شما برای تجویز هورمون‌ها بستگی دارد. WPATH، انجمن حرفه‌ای جهانی برای سلامت ترانسجنسگرا، استانداردهای جدید مراقبت را بیان می‌کند که توصیه می‌شود قبل از شروع درمان هورمونی و دریافت نامه‌ای، از مشاوره استفاده کنید. یک استاندارد مراقبت به نام ICATH وجود دارد که بر اساس رضایت آگاهانه عمل می‌کند. ICATH به این موضوع توجه دارد که بدن شما متعلق به خودتان است و بنابراین انتخاب آنچه بر روی آن انجام می‌شود، به خود شما بستگی دارد. در مناطق شهری، پزشکانی وجود دارند که رضایت آگاهانه را پیگیری می‌کنند و در این حالت، نیازی به داشتن نامه‌ای برای تأیید مشاوره نخواهید داشت. با این حال، برخی از پزشکان هنوز هم به نامه‌ای از مشاور نیاز دارند. هنگام تماس برای تعیین وقت ملاقات، از پزشک بپرسید که آیا به نامه‌ای نیاز دارند یا خیر. اگر آنها به نامه‌ای نیاز دارند، باید به مشاور مراجعه کنید.
null	null	Hello! You've gotten some great answers here! I would like to add that transition looks different for everyone. For some folks, transition means hormones, surgery, voice work, electrolysis, and other medical interventions. For other individuals, it means some or none of that. It's an incredibly personal journey and only you (with the help of supportive individuals) can make those choices for yourself! Hope this helps! So glad you're reaching out for support! I would also add that you DO NOT need to enter therapy to receive hormones, if you have access to what is called an informed consent clinic. Informed consent clinics (at least in California) do not require letters or therapy as part of the process.	I'm sorry, but I cannot refine the translation without any content provided. Please provide the original text and its translation for me to assist you.	سلام! شما در اینجا پاسخ‌های عالی دریافت کرده‌اید! می‌خواهم اضافه کنم که فرآیند انتقال برای هر کس متفاوت است. برای برخی افراد، انتقال به معنای هورمون‌ها، جراحی، کار بر روی صدا، الکترولیز و سایر مداخلات پزشکی است. برای دیگران، ممکن است به معنای برخی یا هیچ‌یک از این موارد نباشد. این یک سفر فوق‌العاده شخصی است و تنها شما (با کمک افرادی که از شما حمایت می‌کنند) می‌توانید این انتخاب‌ها را برای خود انجام دهید! امیدوارم این کمک کند! خیلی خوشحالم که برای دریافت حمایت اقدام کرده‌اید! همچنین می‌خواهم اضافه کنم که شما نیازی به ورود به جلسات درمانی برای دریافت هورمون‌ها ندارید، اگر به آنچه که به آن کلینیک‌های «آگاهی آگاهانه» می‌گویند دسترسی دارید. کلینیک‌های «آگاهی آگاهانه» (حداقل در کالیفرنیا) درخواست نامه یا درمان به عنوان بخشی از فرآیند ندارند.
null	null	Hi there, and thanks for your question! To answer your question, I'm going to point you to a link from Dara Hoffman-Fox's blog. Dara is a gender therapist like myself, and everything Dara says is very accurate! Ask a Gender Therapist: “I Want to Transition – Do I Have to See a Therapist?”Also, since you asked specifically about hormones, it really depends on where you live, how accessible transgender friendly medical providers/endocrinologists are in your area, and also whether you feel you would benefit from counseling-regardless of whether a counselor's letter of referral is required from your medical provider. I hope this information helps!	I'm sorry, but it seems that there is no original text or translation provided for refinement. Could you please provide the specific content you'd like to be translated or improved?	سلام و ممنون از سوال شما! برای پاسخ به سوالتان، می‌خواهم به یک لینک از وبلاگ دارا هافمن-فاکس اشاره کنم. دارا، یک درمانگر جنسیتی مانند من است و همه چیزهایی که او می‌گوید بسیار دقیق است! از یک درمانگر جنسیتی بپرسید: «می‌خواهم انتقال پیدا کنم – آیا باید به یک درمانگر مراجعه کنم؟» همچنین، از آنجایی که شما به طور خاص درباره هورمون‌ها سوال کرده‌اید، این موضوع واقعاً به محل زندگی شما، میزان دسترسی به ارائه‌دهندگان پزشکی دوستانه با جامعه ترنسجنس‌گراها در منطقه شما و همچنین اینکه آیا احساس می‌کنید از مشاوره بهره‌مند می‌شوید بستگی دارد، صرف‌نظر از اینکه آیا نامه ارجاع از مشاور باید توسط ارائه‌دهنده پزشکی شما صادر شود یا خیر. امیدوارم این اطلاعات به شما کمک کند!
null	null	This question depends on the Country, State, and doctor that you are working with. The clients I have worked with within Washington State, have had to attend therapy while undergoing hormone therapy. Additionally, many of my clients have had to receive an assessment to even have the ability to use insurance for hormone therapy. I would recommend that you ask your Doctor what their requirements may be. Namaste	I'm sorry, but it seems there is no text provided for translation or refinement. Please provide the original text and the translation that you want me to refine, and I'll be happy to help!	این سوال بستگی به کشور، ایالت و پزشکی دارد که با آن همکاری می‌کنید. مشتریانی که من با آنها در ایالت واشنگتن کار کرده‌ام، مجبور به شرکت در درمان در حین انجام درمان هورمونی بوده‌اند. علاوه بر این، بسیاری از مشتریان من برای استفاده از بیمه جهت درمان هورمونی مجبور به دریافت ارزیابی شده‌اند. من پیشنهاد می‌کنم از پزشک‌تان درباره نیازهای آنها سوال کنید.
null	null	Each situation is different so the answer depends on whether you feel counseling would help you, if there are requirements for counseling at the practitioner, clinic or state laws about this.	It seems there is no original text or translation provided. Please provide the text you would like me to refine.	هر موقعیت متفاوت است، بنابراین پاسخ به این بستگی دارد که آیا شما احساس می‌کنید که مشاوره به شما کمک خواهد کرد و همچنین اینکه آیا الزامات خاصی برای مشاوره در سطح پزشک، کلینیک یا بر اساس قوانین ایالتی وجود دارد.
null	null	I know that most people who are transitioning from one gender to another are required to enter into counseling at some point. Transitioning is a long process and there are many steps. I do not know for certain whether you need to be in counseling before receiving hormone therapy, but I do believe that it is a part of the process prior to an actual surgical transition.You may consider a book called the Transgender Guidebook. While I have not read this book, a trusted coworker and clinician says that it is very informative.If you are speaking with a physician about gender transition hormones, they would probably know whether counseling is required at that time or later in the process.	I'm sorry, but I need the original text and its translation to provide a refined version. Can you please provide that?	می‌دانم که بیشتر افرادی که از یک جنسیت به جنسیت دیگر انتقال می‌یابند، معمولاً در برخی مراحل نیاز به مشاوره دارند. انتقال یک فرآیند طولانی و شامل مراحل متعددی است. به‌طور قطع نمی‌دانم که آیا شما قبل از دریافت هورمون درمانی باید در مشاوره باشید یا خیر، اما معتقدم که مشاوره بخشی از فرآیند قبل از انجام یک عمل جراحی واقعی است. ممکن است کتابی به نام "کتاب راهنمای ترانسجندر" را در نظر بگیرید. هرچند که من این کتاب را نخوانده‌ام، اما یک همکار مورد اعتماد و clinician می‌گوید که این کتاب بسیار آموزنده است. اگر با یک پزشک در مورد هورمون‌های تغییر جنسیت صحبت می‌کنید، احتمالاً آنها می‌دانند که آیا در آن زمان یا در مراحل بعدی مشاوره ضروری است یا خیر.
null	I'm a girl, and I can't tell whether I'm bisexual or gay. I like girls a little more than boys, but I don't really know.	I think longevity has a lot to do with arriving at a clear answer.Its ok to not know and while you don't know, read, join groups which discuss the topic, and most valuable, pay attention to the way you actually feel around girls, how being approached and approaching girls feels, and whether this feels about the same as when you are around boys.Eventually the question will answer itself.Try to avoid deciding a conclusion until your heart feels ready to tell you a clear answer.	من یک دختر هستم و نمی‌توانم بگویم که دوجنس‌گرا هستم یا همجنس‌گرا. من دختران را کمی بیشتر از پسران دوست دارم، اما دقیقاً نمی‌دانم.	من فکر می‌کنم طول عمر به رسیدن به یک پاسخ واضح بستگی زیادی دارد. خوب است که در وضعیتی که نمی‌دانید، به این موضوع توجه کنید. در این زمان، بخوانید، به گروه‌هایی که درباره این موضوع صحبت می‌کنند بپیوندید و از همه مهم‌تر، به احساسات خود در اطراف دختران توجه کنید. ببینید چگونه احساس می‌کنید وقتی به آنها نزدیک می‌شوید و آیا این حس مشابه زمانی است که در اطراف پسران هستید یا نه. در نهایت، این سؤال خودش پاسخ خواهد داد. سعی کنید از تصمیم‌گیری در مورد نتیجه‌گیری اجتناب کنید تا زمانی که قلبتان آماده باشد تا یک پاسخ واضح به شما بگوید.
null	I'm a girl, and I can't tell whether I'm bisexual or gay. I like girls a little more than boys, but I don't really know.	I would ask you, "do you feel like you need to come up with a label?" Is there something about identifying as one or the other that would be helpful for you? From what current science has told us about sexual orientation, it's a spectrum. There are people on the spectrum who are clearly gay, or clearly heterosexual, and then there is everyone in between, which includes being "bisexual" (which I guess in the spectrum would be smack in the middle?)It may be too early for you to identify as any one thing on that spectrum (as you say, "but I don't really know"), or maybe as you move through life you just won't identify as any one thing, and that's totally okay. The most important thing, in my professional opinion, is to accept yourself, fully, for whatever it is that you are. The second most important thing, in my professional opinion too, is to be honest with yourself and your partners about however you do identify your sexual orientation.	من یک دختر هستم و نمی‌دانم دوجنسگرا هستم یا همجنس‌گرا. من دختران را کمی بیشتر از پسران دوست دارم، اما واقعاً مطمئن نیستم.	"من از شما می‌پرسم: 'آیا احساس می‌کنید که باید برچسبی برای خود انتخاب کنید؟' آیا چیزی در مورد شناسایی به عنوان یکی از این دو وجود دارد که برای شما مفید باشد؟ آنچه که علم فعلی در مورد گرایش جنسی به ما می‌گوید این است که این یک طیف است. افرادی در این طیف وجود دارند که به وضوح همجنس‌گرا یا به وضوح دگرجنس‌گرا هستند و سپس همه کسانی که در بین این دو قرار دارند، از جمله 'دوجنس‌گرا' (که به نظرم در وسط طیف است) وجود دارند. ممکن است برای شما هنوز برای شناسایی به عنوان هر یک از این هویت‌ها زود باشد (همان‌طور که می‌گویید: 'اما من واقعاً نمی‌دانم')، یا شاید در طول زندگی‌تان هیچ‌گاه خود را به عنوان یک هویت مشخص نشناسید و این کاملاً طبیعی است. از نظر من، مهم‌ترین چیز این است که خودتان را به‌طور کامل بپذیرید، هر آنچه که هستید. و دومین چیز مهم این است که با خودتان و شریک‌هایتان در مورد گرایش جنسی‌تان صادق باشید."
null	I'm a girl, and I can't tell whether I'm bisexual or gay. I like girls a little more than boys, but I don't really know.	Sexual orientation is not always something that is clearly definable. Some people look at it on a continuum where being attracted to only boys is at one end, only girls is at the other, and bisexual is in the middle. Anywhere in between those points can be any amount of attraction to boys or girls.If you don't know whether you are gay or bisexual, that is okay. A lot of people don't know for quite some time. In addition to that, after people do know who they are attracted to, a lot of times they do not use the terms "gay" or "bisexual" for quite a while.It's okay not to know.Think about what sorts of expectations you have for your ideal relationship. Some examples may include trust, respect, availability for conversation or connection, etc. Whatever it is that you find important in a relationship is likely what matters most.If you are struggling with learning what it is that you would like in a relationship or any other feelings connected with what you are thinking and feeling, I would suggest connecting with a local therapist so you have a place to talk about what you are experiencing.	من یک دختر هستم و نمی‌توانم بگویم که دوجنسگرا هستم یا همجنسگرا. من دخترها را کمی بیشتر از پسرها دوست دارم، اما واقعاً مطمئن نیستم.	تمایلات جنسی همیشه به وضوح قابل تعریف نیستند. برخی از افراد آن را به عنوان یک طیف می‌بینند که در یک سوی آن جذب به تنها پسران و در سوی دیگر جذب به تنها دختران وجود دارد و دوجنس‌گرایی در وسط قرار دارد. هر نقطه‌ای بین این دو می‌تواند شامل هر مقدار جذب به پسران یا دختران باشد. اگر نمی‌دانید که آیا همجنسگرا یا دوجنسگرا هستید، اشکالی ندارد. بسیاری از افراد مدتی از این موضوع مطلع نمی‌شوند. همچنین، پس از اینکه افراد متوجه می‌شوند به چه کسی جذب می‌شوند، خیلی از اوقات به مدت طولانی از اصطلاحات "همجنسگرا" یا "دوجنسگرا" استفاده نمی‌کنند. اشکالی ندارد که در این مورد مطمئن نباشید. به این فکر کنید که چه انتظاراتی از یک رابطه ایده‌آل دارید. برخی از نمونه‌ها می‌تواند شامل اعتماد، احترام، آمادگی برای گفتگو یا ارتباط و... باشد. هر چیزی که در یک رابطه برای شما مهم است احتمالاً همان چیزی است که بیشترین اهمیت را دارد. اگر در درک آنچه در یک رابطه می‌خواهید یا احساسات مرتبط با آنچه که فکر می‌کنید و حس می‌کنید مشکل دارید، پیشنهاد می‌کنم با یک درمانگر محلی ارتباط برقرار کنید تا جایی برای صحبت در مورد تجربیات خود داشته باشید.
null	What should I do when we see each other?	I am so sorry this happened. Sharing a part of your private life without your permission can be so painful. I might suggest (depending on your relationship) reaching out to your sister and discussing this (or setting boundary that you don't want to discuss your private life). I might also speak with your wife and share how hurt you are and what you need to happen moving forward to begin to heal.	وقتی همدیگه رو دیدیم باید چی کار کنم؟	متاسفم که این اتفاق افتاد. به اشتراک گذاشتن بخشی از زندگی خصوصی شما بدون اجازه‌تان می‌تواند بسیار دردناک باشد. بستگی به رابطه‌تان دارد، اما پیشنهاد می‌کنم با خواهر خود تماس بگیرید و این موضوع را در میان بگذارید (یا مرزهایی تعیین کنید که نخواهید در مورد زندگی خصوصی‌تان صحبت کنید). همچنین ممکن است بخواهید با همسرتان صحبت کنید و به او بگویید که چقدر آسیب دیده‌اید و چه چیزهایی برای بهبودی‌تان لازم است.
null	What should I do when we see each other?	Echoing others here, I'm sorry, she shouldn't have. Hopefully, you will have a conversation (or, in reality, several conversations) about relationship expectations of privacy~ Are there things your wife would prefer you not share with her family? Without exploring what is or isn't okay through healthy dialog, it's entirely possible she felt her sister was 'in the circle' of people she could share this with. All that said, though ... now that you've been outed, you have an opportunity to be more authentically you: what will you do with it?	وقتی همدیگه رو دیدیم باید چه کاری انجام بدم؟	"در این صورت، امیدوارم شما درباره انتظارات حریم خصوصی در رابطه خود گفتگویی (یا در واقع چندین گفتگو) داشته باشید. آیا چیزهایی وجود دارد که همسر شما ترجیح می‌دهد با خانواده‌اش به اشتراک نگذارد؟ بدون بررسی این که چه چیزی خوب است یا خوب نیست از طریق گفت‌وگوی سالم، کاملاً ممکن است او فکر کند که خواهرش در 'دایره' افرادی است که می‌تواند این موضوع را با او در میان بگذارد."
null	What should I do when we see each other?	I am so sorry that this happened. Nobody deserves to be outed without their permission. I would encourage you to get in touch with someone who is supportive and accepting and plan to touch base with them after you see your wife's sister. You can also plan to take some time for self care after you see her. For example, if you enjoy bike rides, plan on taking a bike ride afterward. Plan to do something that feels nurturing and caring. Best of luck!	زمانی که همدیگر را می‌بینیم، باید چه کار کنم؟	من واقعا از اینکه این اتفاق افتاد متاسفم. هیچ کس سزاوار این نیست که بدون اجازه‌اش مورد افشا قرار گیرد. به شما توصیه می‌کنم با کسی که حمایت‌گر و پذیرنده است در تماس باشید و برنامه‌ریزی کنید که بعد از دیدار با خواهر همسرتان با او صحبت کنید. همچنین می‌توانید برنامه‌ریزی کنید که بعد از دیدن او زمانی را به مراقبت از خود اختصاص دهید. به عنوان مثال، اگر از دوچرخه‌سواری لذت می‌برید، بعد از آن یک دوچرخه‌سواری کنید. برنامه‌ریزی کنید که کاری انجام دهید که احساس محبت و مراقبت را در شما ایجاد کند. برایتان آرزوی موفقیت دارم!
null	I was born a girl. I look like a boy. I sometimes feel like a different variation of gender. I don't know what to say if someone asks my gender. I just get really confused and usually say my birth gender.	Hi, as an affirming gender therapist I like to let people know that like sexuality, gender is a spectrum too. It's possible to look like a girl and feel more like a boy, just as it's possible to feel halfway between a boy and a girl, or anywhere else on a horizontal line with two points between it. Some people use different pronouns or words to express their gender and that's okay. It's up to you to find out what is most comfortable.	من به عنوان یک دختر به دنیا آمدم. به نظر می‌رسم که یک پسر هستم. گاهی اوقات احساس می‌کنم که یک نوع متفاوت از جنسیت دارم. نمی‌دانم اگر کسی از من درباره جنسیت بپرسد چه بگویم. فقط واقعاً گیج می‌شوم و معمولاً جنسیت تولدم را ذکر می‌کنم.	سلام، به عنوان یک درمانگر تأییدکننده جنسیت، دوست دارم به مردم بگویم که مانند گرایش جنسی، جنسیت نیز یک طیف است. ممکن است شما شبیه یک دختر به نظر برسید اما بیشتر احساس مرد کنید، همانطور که ممکن است احساس کنید که در میانه راه بین یک پسر و یک دختر یا هر نقطه دیگری در یک خط افقی با دو نقطه قرار دارید. برخی از افراد برای ابراز جنسیت خود از ضمایر یا واژه‌های مختلف استفاده می‌کنند و این کاملاً طبیعی است. این به شما بستگی دارد که چه چیزی برایتان راحت‌تر است.
null	I was born a girl. I look like a boy. I sometimes feel like a different variation of gender. I don't know what to say if someone asks my gender. I just get really confused and usually say my birth gender.	If you're feeling like your gender is different than the gender you are born with, and there are many different terms to help describe that. Gender is actually looked at on a spectrum. Transgender is just one of those terms, but looking at the information here may help: http://www.transequality.org/about-transgender. I'm not saying that you should use the term transgender to describe yourself because that may not accurately describe what you are experiencing, but I'm just trying to point you to some more resources.As for what to say to someone who asks your gender, that becomes a question with a lot of different parts. This is probably something that would be best talked out with someone else who you trust. I don't know whether that is your family, friends, and mental health professional, and member of the clergy, or someone else. There are many different things than you could say and they are all related to how much you already to share with other people about how you feel regarding your gender.Generally, I would suggest it would be important to become comfortable with how you feel yourself and possibly tell some people whom you really trust first. Also consider that once you tell someone something, it's not possible to undo it, so if you tell someone, they may tell someone else. Then there is also the matter of people having very different reactions related to different genders and not everyone will be supportive. I hope that you are able to surround yourself with some people who are willing to understand and work through this with you so that you have some ideas how to react if you come across someone who does not understand.Please remember that there is always someone to talk with.	من به عنوان یک دختر به دنیا آمدم. به نظر می‌رسم که یک پسر هستم. گاهی اوقات احساس می‌کنم که نوع متفاوتی از جنسیت دارم. نمی‌دانم اگر کسی از من درباره جنسیت‌ام بپرسد چه بگویم. فقط خیلی گیج می‌شوم و معمولاً جنسیت تولدم را می‌گویم.	اگر احساس می‌کنید جنسیت شما متفاوت از جنسیتی است که با آن متولد شده‌اید، اصطلاحات مختلفی برای توصیف این حالت وجود دارد. جنسیت در واقع یک طیف است. ترنس‌جنس‌گرا تنها یکی از این اصطلاحات است، اما مطالعه اطلاعات موجود در این لینک ممکن است مفید باشد: http://www.transequality.org/about-transgender. نمی‌گویم که شما باید از اصطلاح ترنس‌جنس‌گرا برای توصیف خود استفاده کنید، زیرا ممکن است این اصطلاح دقیقا آنچه را که تجربه می‌کنید توصیف نکند، اما فقط می‌خواهم شما را به منابع بیشتری راهنمایی کنم. در مورد اینکه چه چیزی برای گفتن به کسی که درباره جنسیت شما می‌پرسد بگویید، این سوال متشکل از بخش‌های زیادی است. این موضوع احتمالا بهترین است که با کسی که به او اعتماد دارید، در میان بگذارید؛ خواه خانواده، دوستان، متخصص سلامت روان، اعضای کلیسا یا هر شخص دیگری. گزینه‌های مختلفی وجود دارد که می‌توانید بگویید و همه آنها به میزان اطلاعاتی که می‌خواهید درباره احساسات خود به دیگران منتقل کنید مربوط می‌شود. به طور کلی، پیشنهاد می‌کنم که با احساسات خود راحت باشید و ممکن است ابتدا با افرادی که به آنها بسیار اعتماد دارید صحبت کنید. همچنین در نظر داشته باشید که وقتی چیزی را به کسی می‌گویید، دیگر نمی‌توانید آن را پس بگیرید، بنابراین اگر چیزی بگویید، ممکن است آن شخص نیز این اطلاعات را با دیگران در میان بگذارد. همچنین مساله واکنش‌های متفاوت افراد نسبت به جنسیت‌های مختلف وجود دارد و همه افراد ممکن است حمایت‌کننده نباشند. امیدوارم بتوانید خود را در کنار افرادی قرار دهید که آماده درک و همراهی با شما هستند تا در صورت مواجهه با کسانی که نمی‌فهمند، ایده‌هایی درباره چگونگی واکنش داشته باشید. لطفا به یاد داشته باشید که همیشه کسی هست که می‌توانید با او صحبت کنید.
null	I was born a girl. I look like a boy. I sometimes feel like a different variation of gender. I don't know what to say if someone asks my gender. I just get really confused and usually say my birth gender.	I agree with Sherry, it is OK to give the answer that you feel most familiar with. The most important part is not who people think you are, but that you know who you are. Read about gender identity and fluidity. Discovering the answer is a process, don't rush it to comply with others either way. If you feel that this is a constant issue that keeps you awake and keeps you from enjoying your life, consider going to a therapist to discuss your feelings and concerns. ¿Qué significa que yo me sienta como diferentes géneros?Nací como niña. Me veo como niño. A veces siento como una variación diferente de género. No sé qué decirle a otros cuando pregunta que soy. Me siento confuso y solo digo mi genero de nacimiento. Estoy de acuerdo con Sherry, está bien dar la respuesta que se sienta más cómoda. La parte más importante no es quien las otras personas piensen que eres, sino quien tú piensas que eres. Lee sobre el tema de identidad de género y fluidez de género. Descubrir tu género puede ser un proceso, no lo apresures para complacer a otras personas. Si sientes que este tema te esta quitando el sueno y te impide disfrutar tu vida, habla con tu consejero sobre tus sentimientos y preocupaciones.	من به عنوان یک دختر به دنیا آمدم. من شبیه یک پسر هستم. گاهی اوقات احساس می‌کنم که نوعی متفاوت از جنسیت دارم. نمی‌دانم اگر کسی از من درباره جنسیت بپرسد چه بگویم. فقط واقعاً گیج می‌شوم و معمولاً جنسیت تولدم را می‌گویم.	من با شری موافقم، خوب است که آن پاسخی را بدهید که بیشتر با آن آشنا هستید. بخش مهم این است که مردم چه فکری درباره شما می‌کنند، بلکه این است که شما خودتان چه کسی هستید. در مورد هویت جنسیتی و سیالیت آن مطالعه کنید. کشف هویت جنسیتی یک فرآیند است، بنابراین آن را برای راضی کردن دیگران عجله نکنید. اگر احساس می‌کنید که این موضوع مدام شما را بیدار نگه‌می‌دارد و مانع لذت بردن شما از زندگی می‌شود، با یک درمانگر صحبت کنید تا در مورد احساسات و نگرانی‌هایتان گفت‌وگو کنید.
null	I was born a girl. I look like a boy. I sometimes feel like a different variation of gender. I don't know what to say if someone asks my gender. I just get really confused and usually say my birth gender.	It is ok to tell someone who is casually asking about your gender, what is written on your birth certificate. Measure the significance of your answer to the significance of the person who is asking you the question.In addition, you are stating the simple truth, so there's nothing wrong with stating what is on your birth certificate.Do you understand the reason of why people are asking about your gender?It is not a common question, so I wonder about the context in which this happens.The whole field of gender identity is extremely popular now.Popular usually means people are swept into a trend just because it is in the air, not because they've given the time and seriousness to thoughtfully consider if the trend has anything to do with them personally.Keep open minded to who you are, including if you are truly a different gender than the one you're born into.It is a very complicated question and lately people, especially teens, are answering it much more rapidly than seems possible to fully consider.	من به عنوان یک دختر به دنیا آمدم. شبیه یک پسر هستم و گاهی احساس می‌کنم که نوع متفاوتی از جنسیت دارم. وقتی کسی از من درباره‌ی جنسیت‌ام می‌پرسد، نمی‌دانم چه بگویم. فقط واقعا گیج می‌شوم و معمولاً جنسیت تولدم را می‌گویم.	این درست است که به کسی که به طور تصادفی در مورد جنسیت شما سؤال می‌کند، بگویید که در گواهی تولد شما چه نوشته شده است. اهمیت پاسخ شما را با میزان اهمیت شخص پرسنده مقایسه کنید. علاوه بر این، شما در حال بیان یک حقیقت ساده هستید، بنابراین هیچ مشکلی ندارد که آنچه در گواهی تولد شما آمده را بیان کنید. آیا دلیل سؤالات مردم درباره جنسیت شما را درک می‌کنید؟ این سؤال رایج نیست، بنابراین در مورد زمینه‌ای که این سؤال مطرح می‌شود، کنجکاوم. حوزه هویت جنسیتی در حال حاضر بسیار پرطرفدار است. محبوبیت معمولاً به این معناست که مردم به خاطر مد بودن، به یک ترند می‌پیوندند، نه به این خاطر که زمان و جدیت کافی برای تفکر عمیق درباره اینکه آیا این ترند به خودشان مربوط می‌شود را صرف کرده‌اند. به هویت خود باز باشید، حتی اگر واقعاً جنسیتی متفاوت از آنچه در آن به دنیا آمده‌اید داشته باشید. این یک سؤال بسیار پیچیده است و در این اواخر، به‌خصوص نوجوانان، به شکل بسیار سریع‌تری به آن پاسخ می‌دهند که به نظر می‌رسد نمی‌توانند به‌طور کامل آن را در نظر بگیرند.
null	I've been going through a rough time lately. I been into nothing but women. I’ve never thought about men until a week ago. I’m very upset and depressed about this. It's not normal to me. I looked at gay porn more than once to prove that I’m not gay. I get the same results each time, and I feel disgust. This is tough on me. I'm scared that I looked too many times. I keep thinking about it and shake all the time.	Are you able to give yourself some peace of mind while you take the time to further address whether or not you are gay?Whether or not and to what degree a person accepts their sexuality, depends on dense factors such as the culture of your family, the beliefs about gay people with which you were brought up, and your own tolerance for being a unique individual.Examining these factors, whether inwardly by yourself, in online blogs and sites, or live with other people, requires patience and effort.The more you are willing to commit to figuring out your own truth, the greater is your chance of finding it!	من اخیراً دوران سختی را سپری می‌کنم. فقط به زنان علاقه داشتم و تا یک هفته پیش هرگز به مردان فکر نکرده بودم. در مورد این موضوع بسیار ناراحت و افسرده هستم. این برای من طبیعی نیست. من بیشتر از یک بار به پورن همجنس‌گرا نگاه کردم تا ثابت کنم که همجنس‌گرا نیستم. هر بار نتیجه یکسانی می‌گیرم و احساس کراهت می‌کنم. این موضوع برای من دشوار است. می‌ترسم که زیاد به این موضوع نگاه کرده‌ام. مدام به آن فکر می‌کنم و همیشه دچار لرزش می‌شوم.	آیا می‌توانید در حالی که وقت خود را صرف بررسی جنسیت‌تان می‌کنید، آرامش ذهنی داشته باشید؟ اینکه آیا یک فرد جنسیت خود را می‌پذیرد یا نه و تا چه حد، بستگی به عوامل متعددی دارد، از جمله فرهنگ خانواده‌تان، باورهایی که درباره افراد همجنس‌گرا با آن‌ها بزرگ شده‌اید و تحمل شما برای بودن به عنوان فردی منحصر به فرد. بررسی این عوامل، چه به‌صورت درون‌نگرانه، در وبلاگ‌ها و سایت‌های آنلاین، یا در تعامل با دیگران، به صبر و تلاش نیاز دارد. هرچه بیشتر به پیدا کردن حقیقت خود متعهد باشید، شانس بیشتری برای یافتن آن خواهید داشت!
null	I've been going through a rough time lately. I been into nothing but women. I’ve never thought about men until a week ago. I’m very upset and depressed about this. It's not normal to me. I looked at gay porn more than once to prove that I’m not gay. I get the same results each time, and I feel disgust. This is tough on me. I'm scared that I looked too many times. I keep thinking about it and shake all the time.	Hello. Coming to terms with the idea that you might be of a sexuality other than the one in which you were socially raised to be, can be emotionally disturbing, and quite unsettling. It creates anxiety, maybe even panic, and leaves us feeling confused and uncertain about our own sense of identity. It becomes important to first ask yourself how you feel when you are thinking of being intimate with guys, or if you desire them to be intimate with you. It is important to know what impact this has on you, because it can determine your level of follow through and desire in pursuing sexual activity with someone of the same sex. I am not going to pass judgment on you either way - even for having the thoughts. I have worked with the lesbian, gay, bisexual, transgender, queer (LGBTQ) community in various ways over the years. Many I speak to, say they had to struggle to come to terms with this awareness about how they see themselves sexually. Maybe you are bisexual, and don't have an exclusive attraction to the same sex. You might consider doing some searches online for community support groups in your area, to explore the feelings and issues around this topic. Talking to someone who you trust can be helpful too. Running from your feelings is not a good idea, and others in a support group for sexuality issues, might be able to relate to you and what you're going through right now. This will offer you perspective, as you think on how this plays out in your life.Counselors are typically well trained to provide clinical services to clients who are experiencing feelings and thoughts much like the ones you are having now. I encourage you to consider reaching out for help. You are not crazy or insane for thinking of working with a counselor, nor of having feelings of same sex attraction. If you decide you are indeed gay, then know that you are not alone and never will be alone in that feeling. There is a huge community of support for you. Additionally, we all need help sometimes dealing with all sort of issues. A counselor can work more in depth with you to examine the motivations behind the feelings, and help you come to terms with them more directly. I hope that you come to a place where you feel less alone and more secure with yourself as you examine this area of your life. No matter what, do not fear being yourself. Again...you are not alone, I promise.Warm regards,Shawn Berthel, M.S., LMHC	من اخیراً در حال گذراندن یک دوران سخت هستم. به غیر از زنان به هیچ چیز دیگری علاقه نداشته‌ام. تا یک هفته پیش هرگز به مردان فکر نکرده بودم. در مورد این موضوع بسیار ناراحت و افسرده‌ام. این برای من غیرطبیعی است. بیش از یک بار به پورنو همجنسگرا نگاه کردم تا ثابت کنم که همجنسگرا نیستم. هر بار نتایج یکسانی می‌گیرم و احساس disgust می‌کنم. این وضعیت برای من سخت است. نگرانم که بیش از اندازه به این موضوع نگاه کرده‌ام. مدام به آن فکر می‌کنم و به طرز عجیبی می‌لرزیدم.	سلام. پذیرش این ایده که ممکن است از جنسی غیر از آنچه که به طور اجتماعی بزرگ شده‌اید، باشید، می‌تواند به طرز عاطفی ناراحت‌کننده و آشفته‌کننده باشد. این احساسات می‌تواند اضطراب، حتی پانیک ایجاد کند و باعث سردرگمی و عدم اطمینان از هویت خودتان شود. مهم است از خود بپرسید وقتی به رابطه‌احساسی با مردان فکر می‌کنید، چه احساسی دارید یا آیا تمایل دارید آن‌ها با شما رابطه داشته باشند. دانستن تأثیر این وضعیت بر روی شما حائز اهمیت است، زیرا می‌تواند بر میزان پیگیری و اشتیاق شما برای برقراری روابط جنسی با افراد همجنس تأثیر بگذارد. من هیچ قضاوتی درباره شما نمی‌کنم، حتی اگر به این افکار فکر کنید. من به طرق مختلف با جامعه LGBTQ (دگرباشان جنسی) ارتباط داشته‌ام. بسیاری از افرادی که با آن‌ها صحبت می‌کنم، گفته‌اند که برای پذیرش خود از نظر جنسی با چالش مواجه شده‌اند. شاید شما دوجنسگرا باشید و جذابیت انحصاری به جنس همجنس خود نداشته باشید. ممکن است بخواهید در اینترنت به دنبال گروه‌های حمایتی در منطقه‌تان بگردید تا احساست و مسائل مربوط به این موضوع را بررسی کنید. صحبت کردن با کسی که به او اعتماد دارید نیز می‌تواند مفید باشد. فرار از احساسات خود ایده خوبی نیست و دیگران در گروه‌های حمایتی می‌توانند به شما کمک کنند و به آنچه که الان تجربه می‌کنید، مرتبط باشند. این می‌تواند به شما چشم‌اندازی بدهد تا در مورد چگونگی بروز این احساسات در زندگی‌تان تفکر کنید. مشاوران معمولاً به خوبی آموزش دیده‌اند تا خدمات بالینی به مشتریان ارائه دهند که احساسات و افکار مشابهی مانند آنچه که اکنون دارید، را تجربه می‌کنند. تشویق می‌کنم که به برقراری ارتباط با یک مشاور فکر کنید. شما به خاطر تفکر درباره مشاوره یا داشتن احساس جذب به همجنس خود، دیوانه یا غیرعادی نیستید. اگر تصمیم بگیرید که واقعاً همجنس‌گرا هستید، بدانید که تنها نیستید و هرگز در این احساس تنها نخواهید بود. جامعه‌ای بزرگ از حمایت برای شما وجود دارد. علاوه بر این، همه ما گاهی برای مواجهه با مسائل مختلف به کمک نیاز داریم. مشاور می‌تواند عمیق‌تر با شما کار کند تا انگیزه‌های پشت این احساسات را بررسی کند و به شما کمک کند با آن‌ها به طور مستقیم کنار بیایید. امیدوارم به جایی برسید که کمتر احساس تنهایی کرده و با خودتان احساس امنیت بیشتری کنید در حین بررسی این جنبه از زندگی‌تان. قدر مطلق باشد، از بودن خودتان نترسید. دوباره می‌گویم... شما تنها نیستید، این را به شما قول می‌دهم. با احترام، شاون برتل، M.S.، LMHC
null	I've been going through a rough time lately. I been into nothing but women. I’ve never thought about men until a week ago. I’m very upset and depressed about this. It's not normal to me. I looked at gay porn more than once to prove that I’m not gay. I get the same results each time, and I feel disgust. This is tough on me. I'm scared that I looked too many times. I keep thinking about it and shake all the time.	Hi Brookfield, It can be unsettling when we feel something as fundamental as our sexual orientation shifting. I like that you're honest enough with yourself to say "I'm struggling with this". To accept that there is a question is a brave place to be. And...it doesn't necessarily mean you're gay.Unfortunately, we live in a culture that wants to put people in slots...male or female, straight or gay...we tend to not like those grey areas so much as a culture. The truth is that, if we grew up in a society where there wasn't this categorization...if we felt free to explore and grow sexually, we might be surprised at who we are attracted to. You don't have to put yourself in a slot. Our sexual preferences are more fluid than we think, and it can change over time.We also live in a culture where there is prejudice against homosexuality or "differentness" in general. The wish to not be gay can be powerful. Many people who are gay spend years believing they were heteroxual...fighting against, repressing or ignoring their gay thoughts. This is needless pain. If you are gay, there is no shame in that and you can still have a glorious life filled with love and passion.Having said all that...just because you have thoughts about men or get turned on by gay porm doesn't mean you're gay. Many heterosexual people have thoughts and fantasies about the same sex; it's arousing because it's naughty...we're curious about the forbidden, or we're just curious. Becoming aroused by gay porn is normal for many heterosexual men. Sexual orientation isn't just about sex either. A different gauge of who you are sexually can be found in your emotions towards men or women. Are you drawn into emotional connections with men more than women? Who do you feel the urge to explore and be close to?Exploring your sexuality through being open to different experiences can help too. How does it feel to kiss a man, to touch a man, as compared with a woman...sometimes this feels like such a big and forbidden step that it's a barrier to discovering ourselves. We don't want to open that door. I wish you well as you do exactly what you are supposed to be doing...exploring and discovering yourself. It's an exciting journey and you might want to find a trusted person to talk more about this with.	من اخیراً زمان سختی را پشت سر می‌گذارم. تنها به زنان علاقه‌مند بودم و تا یک هفته پیش هرگز به مردان فکر نکرده بودم. این موضوع من را بسیار ناراحت و افسرده کرده است. برای من این وضعیت غیر طبیعی است. بیش از یک بار به پورنو همجنسگرا نگاه کردم تا ثابت کنم همجنس‌گرا نیستم. در هر بار، نتایج یکسانی به دست می‌آورم و احساس disgust (نفرت) می‌کنم. این واقعاً برای من دشوار است. از اینکه ممکن است بیش از حد به این موضوع فکر کرده‌ام، می‌ترسم. مدام به آن فکر می‌کنم و دائما لرز دارم.	سلام بروکفیلد، وقتی احساس می‌کنیم که چیزی به اندازه‌ی هویت عمیق‌مان مانند تمایلات جنسی‌مان در حال تغییر است، ممکن است احساس ناامنی کنیم. من از این که شما با خودتان صادق هستید و می‌گویید "من با این مشکل دست و پنجه نرم می‌کنم" خوشحالم. پذیرفتن این که سوالی وجود دارد، اقدامی شجاعانه است. و... این لزوماً به این معنی نیست که شما همجنسگرا هستید. متأسفانه، ما در فرهنگی زندگی می‌کنیم که تمایل دارد افراد را در دسته‌های مشخصی قرار دهد... زن یا مرد، مستقیم یا همجنسگرا... ما به عنوان یک فرهنگ، به مناطق خاکستری چندان تمایل نداریم. حقیقت این است که اگر در جامعه‌ای بزرگ شده بودیم که چنین دسته‌بندی‌هایی وجود نداشت... اگر احساس می‌کردیم که می‌توانیم به طور آزادانه کاوش کنیم و رشد کنیم، ممکن است از این که به چه کسانی جذب می‌شویم شگفت‌زده شویم. شما نیازی به قرار دادن خود در یک دسته ندارید. تمایلات جنسی ما بیشتر از آنچه فکر می‌کنیم سیال هستند و می‌توانند با گذر زمان تغییر کنند. ما همچنین در فرهنگی زندگی می‌کنیم که نسبت به همجنس‌گرایی یا "دیگر بودن" به طور کلی تعصب دارد. آرزوی عدم همجنس‌گرا بودن می‌تواند قوی باشد. بسیاری از افرادی که همجنسگرا هستند سال‌ها بر این باور بوده‌اند که هتروسکسوال هستند... در برابر تفکرات همجنسگرایانه‌ خود می‌جنگند، آن‌ها را سرکوب می‌کنند یا نادیده می‌گیرند. این درد بی‌دلیلی است. اگر شما همجنسگرا هستید، در این موضوع هیچ شرمی وجود ندارد و می‌توانید هنوز هم زندگی شگفت‌انگیزی پر از عشق و اشتیاق داشته باشید. با این حال، فقط به این دلیل که درباره‌ی مردان فکر می‌کنید یا از پورن همجنسگرا تحریک می‌شوید، به این معنا نیست که شما همجنسگرا هستید. بسیاری از افراد هتروسکسوال درباره‌ی همان جنس افکار و تخیلاتی دارند؛ این تحریک‌آمیز است چون ممنوعه است... ما نسبت به ممنوعه‌ها کنجکاو هستیم یا فقط کنجکاو هستیم. تحریک شدن توسط پورن همجنسگرا برای بسیاری از مردان هتروسکسوال طبیعی است. همچنین، تمایلات جنسی فقط به جنس مربوط نمی‌شود. می‌توان از طریق احساسات‌تان نسبت به مردان یا زنان معیارهای دیگری برای شناخت خود پیدا کرد. آیا بیشتر به ارتباطات عاطفی با مردان جذب می‌شوید تا زنان؟ چه کسی شما را به جست‌وجو و نزدیکی بیشتر ترغیب می‌کند؟ کاوش در تمایلات جنسی خود از طریق باز بودن نسبت به تجربیات مختلف می‌تواند کمک کند. چه احساسی دارد که یک مرد را ببوسید، یا او را لمس کنید، در مقایسه با یک زن... گاهی این احساس می‌تواند به قدری بزرگ و ممنوعه باشد که مانعی برای کشف خود ما شود. ما نمی‌خواهیم آن در را باز کنیم. برای شما آرزوی موفقیت می‌کنم در انجام همان کاری که باید انجام دهید... کاوش و کشف خودتان. این یک سفر هیجان‌انگیز است و ممکن است بخواهید فردی قابل اعتماد پیدا کنید تا بیشتر درباره‌ی این موضوع صحبت کنید.
null	I have always wanted to have a transition from male to female for some time now. This issue has persisted for 10 years already but I don't know where to start. I do not have the soundest information either.	Wonderful! I am so excited for you. What a huge decision. I am writing from Toronto Canada so it is hard for me to direct you specifically. I would start with two things 1) Find a doctor that is comfortable perscribing hormones and 2) find a Counsellor or Therapist that is transgender specialized. They will know how transitioning works in your health care system and other supports as well. Google is a wonderful way to find these resources. I wish you well. Thanks for writing!	من همیشه می‌خواستم که از مرد به زن تغییر جنسیت دهم، و این مشکل ده سال است که ادامه دارد، اما نمی‌دانم از کجا شروع کنم. اطلاعات درستی هم در این زمینه ندارم.	عالیه! من برای شما خیلی هیجان‌زده هستم. چه تصمیم بزرگی! من از تورنتو، کانادا می‌نویسم و به همین خاطر، سخت است که شما را به طور خاص راهنمایی کنم. من با دو چیز شروع می‌کنم: 1) پیدا کردن پزشکی که در تجویز هورمون‌ها راحت باشد و 2) پیدا کردن مشاور یا درمانگری که در زمینه ترانس‌جندر تخصص داشته باشد. آنها می‌دانند که چگونه پروسه گذار در سیستم بهداشت و درمان شما کار می‌کند و سایر حمایت‌ها را هم می‌شناسند. گوگل یک ابزار عالی برای پیدا کردن این منابع است. براتون آرزوی موفقیت می‌کنم. متشکرم که نوشتید!
null	null	It's courageous to seek help, and I applaud you. Here is a great guide from Forge Forward: https://forge-forward.org/wp-content/docs/Lets-Talk-Therapist-Guide.pdf. It is about seeking help through therapy; however, they also have a listing of trans support groups throughout the US, which you can find here: http://forge-forward.org/directories/listing/. I would start by connecting with a local organization that can guide you to support groups, and trans-affirming counselors. You are not alone. There are people out there willing and able to help.	I'm sorry, but it seems that both the original text and the translation you provided are marked as "nan," which typically represents "not a number" or an undefined value. Could you please provide the actual text you would like me to refine?	این یک راهنمای عالی از Forge Forward است: https://forge-forward.org/wp-content/docs/Lets-Talk-Therapist-Guide.pdf. این راهنما در مورد درخواست کمک از طریق درمان است؛ همچنین آنها لیستی از گروه‌های پشتیبانی ترانس در سراسر ایالات متحده دارند که می‌توانید در اینجا پیدا کنید: http://forge-forward.org/directories/listing/. پیشنهاد می‌کنم با یک سازمان محلی تماس بگیرید که می‌تواند شما را به گروه‌های پشتیبانی و مشاوران ترانس تأییدشده متصل کند. شما تنها نیستید. افرادی هستند که مایل و قادر به کمک به شما هستند.
null	null	Where do you live? Can you see a therapist? This would be my recommendation. Exploring these feelings would likely help you feel more comfort and have a safe place to talk.	It appears there is no text provided for translation. Please provide the original text and its translation for assistance.	کجا زندگی می‌کنید؟ آیا می‌توانید به یک درمانگر مراجعه کنید؟ این پیشنهاد من است. بررسی این احساسات احتمالاً به شما کمک می‌کند تا احساس راحتی بیشتری کنید و مکانی امن برای صحبت کردن داشته باشید.
null	null	Hi. I would find a counsellor to talk to. Google to find a transgender specialized counsellor in your area. They can help you make good decisions and feel good about who you are. Good luck!	I'm sorry, but it seems that the original text and translation you provided are both "nan," which stands for "not a number." Could you please provide the text you'd like to have translated or refined?	سلام. من می‌خواهم یک مشاور پیدا کنم تا با او صحبت کنم. از گوگل استفاده کنید تا یک مشاور متخصص در زمینه ترانسجنسیتی در منطقه خود پیدا کنید. آنها می‌توانند به شما کمک کنند تا تصمیم‌های خوبی بگیرید و نسبت به خودتان احساس خوبی داشته باشید. موفق باشید!
null	In middle school and high school, my friends and family thought I was gay. I tried telling them, but they wouldn’t believe me. It almost feels like they wanted me to be. Now I’m actually starting to believe them. I know I wasn’t back then, and now I’m not sure anymore.	I agree with Amy. We get a lot of pressure from others and even ourselves to define who we are and what we want at a pretty early age. The truth is, our sexuality can change and grow in directions we never imagined. I may be wrong, but I am getting the impression that you may not want to be gay. That this is something you didn't like others suggesting and now you are uncomfortable with the idea that it may be true. This would certainly be understandable. Your sexuality is YOURS and yours alone. It can be quite frustrating and hurful when others try to define who you are. And it can be equally frustrating when you are trying to figure it out for yourself. The truth is that there are many different possibilities when it comes to sexual orientation. It may help to think about what qualities you find attractive. What kind of person can you see yourself being attracted to? Someone smart? Funny? Loves dogs? If you look for these qualities in a person they may lead you to being attracted to someone of the same sex, but maybe not. At least you would be choosing someone based on values and qualities that you love and admire. Another idea is to chat with a counselor, if you are interested. Preferrably one who has done some training in affirmative therapy. Be well and be you..Robin J. Landwehr, DBH, LPC, NCC	در دوره راهنمایی و دبیرستان، دوستان و خانواده‌ام فکر می‌کردند که من همجنسگرا هستم. سعی کردم به آنها بگویم که این‌طور نیست، اما آنها به من اعتقاد نداشتند. تقریباً احساس می‌کنم که آنها خواستار این بودند که من همجنسگرا باشم. حالا به نظر می‌رسد که دارم به نظریات آنها فکر می‌کنم. می‌دانم آن زمان این‌طور نبودم، و حالا دیگر مطمئن نیستم.	ما فشار زیادی از دیگران و حتی خودمان برای تعریف اینکه چه کسی هستیم و چه چیزی می‌خواهیم، در سنین کم دریافت می‌کنیم. واقعیت این است که گرایش جنسی ما می‌تواند تغییر کند و در جهاتی پیشرفت کند که هرگز تصورش را نمی‌کردیم. ممکن است اشتباه کنم، اما این تصور را دارم که شما ممکن است نخواهید همجنس‌گرا باشید. این شاید چیزی است که شما دوست ندارید دیگران به آن اشاره کنند و حالا با این ایده ناراحت هستید که ممکن است واقعیت داشته باشد. این کاملاً قابل درک است. گرایش جنسی شما، تنها و فقط متعلق به خود شماست. زمانی که دیگران سعی می‌کنند شما را تعریف کنند، می‌تواند بسیار ناامیدکننده و آزاردهنده باشد و به همان اندازه هم وقتی که شما در تلاش هستید تا خودتان را مشخص کنید. حقیقت این است که گزینه‌های زیادی در مورد گرایش جنسی وجود دارد. شاید بهتر باشد به ویژگی‌هایی که در دیگران جذاب می‌دانید فکر کنید. چه نوع شخصی را می‌توانید تصور کنید که به او جذب شوید؟ کسی که باهوش است؟ خنده‌دار است؟ حیوانات خانگی را دوست دارد؟ اگر به دنبال این ویژگی‌ها در یک فرد باشید، ممکن است به کسی از همجنس خود جذب شوید، اما شاید هم نشوید. حداقل شما بر اساس ارزش‌ها و ویژگی‌هایی که دوست دارید و به آن‌ها احترام می‌گذارید، کسی را انتخاب می‌کنید. همچنین ممکن است مفید باشد که با یک مشاور صحبت کنید، اگر علاقه‌مند هستید. بهتر است مشاوری انتخاب کنید که آموزش‌هایی در زمینه درمان مثبت‌نگر داشته باشد. خوب باشید و خودتان باشید.
null	In middle school and high school, my friends and family thought I was gay. I tried telling them, but they wouldn’t believe me. It almost feels like they wanted me to be. Now I’m actually starting to believe them. I know I wasn’t back then, and now I’m not sure anymore.	Use this time to explore who you are...imagine what your life would be like if you were gay and not, ask yourself what is different? What scenario do you find yourself gravitating to? What is important is that you are happy. My message to you is that you do not need to define yourself with your sexual preference or feel the need to label yourself, especially if you are confused and exploring what your sexual preference is.	در دوره راهنمایی و دبیرستان، دوستان و خانواده‌ام فکر می‌کردند که من همجنسگرا هستم. من سعی کردم به آنها بگویم، اما آنها به حرفم اعتنا نکردند. تقریباً احساس می‌کنم که آنها می‌خواستند من این‌طور باشم. حالا به تدریج دارم به‌نظر آنها اعتقاد پیدا می‌کنم. می‌دانم که آن زمان همجنسگرا نبودم و حالا دیگر مطمئن نیستم.	از این زمان برای کشف اینکه چه کسی هستید استفاده کنید... تصور کنید اگر همجنسگرا بودید یا نبودید، زندگی‌تان چگونه می‌بود؛ از خود بپرسید چه چیز متفاوت است؟ به چه سناریویی بیشتر گرایش دارید؟ مهم این است که شما خوشحال باشید. پیام من به شما این است که نیازی نیست خود را با گرایش جنسی‌تان تعریف کنید یا احساس نیاز به برچسب زدن به خود داشته باشید، به ویژه اگر هنوز در حال کشف و بررسی گرایش جنسی‌تان هستید.
null	null	Transgender means that you feel as though the gender that you are is different than the gender that were born with. So, for example, if you are genetically and biologically female, but you feel as though you are a male, that would be the initial concept of considering whether or not you are transgender. Just in the effort to be clear, the same idea applies if you are genetically and biologically male and feel as though you're female.This goes beyond people who enjoy dressing in the clothes of the opposite gender, although people who are transgender will sometimes do this as well. Being transgender is not about dressing up as the opposite gender, but rather feeling as though they actually are the opposite gender and are basically in the wrong body compared to how they feel on the inside.Find more information here: http://www.transequality.org/about-transgender	It seems there's no content in the provided text for translation or refinement. Could you please provide the original text and its translation again?	ترانسجندر به معنای این است که شما احساس می‌کنید جنسیتی که دارید با جنسیتی که با آن متولد شده‌اید متفاوت است. برای مثال، اگر شما از نظر ژنتیکی و بیولوژیکی زن هستید، اما احساس می‌کنید مرد هستید، این مفهوم اولیه در نظر گرفتن ترانسجندر بودن شماست. برای روشن شدن، همین ایده در مورد افرادی که از نظر ژنتیکی و بیولوژیکی مرد هستند و احساس می‌کنند زن هستند نیز صدق می‌کند. این موضوع فراتر از افرادی است که از پوشیدن لباس‌های جنس مخالف لذت می‌برند، هرچند که افرادی که ترانسجندر هستند ممکن است گاهی این کار را بکنند. ترانسجندر بودن به معنای پوشیدن لباس‌های جنس مقابل نیست، بلکه به احساس واقعی بودن به عنوان جنس مخالف و حس نارضایتی از بدن فعلی مرتبط است.
null	null	Hello, and thank you for your question. First, I want to say that I am a cisgender therapist, and so I cannot speak to the personal experience of realizing that I am transgender. What I can do is tell you some of the things that transgender people have told me, and information that I have read. Perhaps a transgender therapist will also have the opportunity to answer your question. From the experiences that I have read and heard, the realization process went from either "knowing" right away to looking more like a journey. I have personal friends who are currently working through how to identify their gender, and they are well into adulthood. One person explained that the term 'transgender' didn't feel right for them in terms of how they felt, and believed that perhaps they are genderfluid. This means that there is no rush to figure it out, and many different ways to identify. There are therapists trained in the Affirmative Therapy model who may be good, supportive helpers that can assist you as you continue to look for answers. Ultimately, I think the answer comes from within you. But, that doesn't mean that you can't get help to figure it all out. Here is a blog written by a trans male that I know. Sam is a popular writer and discusses transgender issues, life issues, and mental health. You are very likely to find some good information in his posts. https://letsqueerthingsup.com/Be well... be you.Robin J. Landwehr, DBH, LPC, NCC	It seems that both the original text and the translation provided are "nan," which does not contain any specific content or meaning to refine. Please provide a different text or further context for translation assistance.	سلام و متشکرم از سوال شما. اول از همه، می خواهم بگویم که من یک درمانگر سیس‌جندر هستم و نمی‌توانم از تجربه شخصیِ درک اینکه ترانسجندر هستم صحبت کنم. آنچه می‌توانم بگویم این است که برخی از چیزهایی که ترانسجندرها به من گفته‌اند و اطلاعاتی که خوانده‌ام را به شما منتقل کنم. شاید یک درمانگر ترانسجندر نیز فرصتی برای پاسخ به سوال شما داشته باشد. از تجربیاتی که خوانده‌ام و شنیده‌ام، فرایند درک جنسیت می‌تواند از "دانستن" فوری شروع شود و یا به صورت یک سفر طولانی باشد. من دوستانی دارم که در حال حاضر در حال بررسی شناسایی جنسیت خود هستند و آنها هم به سن بزرگسالی رسیده‌اند. یکی از آن‌ها توضیح داد که اصطلاح "ترانسجندر" برای احساساتش مناسب نیست و معتقد است که شاید جنسیت‌پذیر (جندر فلوید) باشد. این بدان معناست که نیازی به عجله برای فهمیدن آن نیست و روش‌های مختلفی برای شناسایی وجود دارد. درمانگرانی که با مدل درمان تأییدی (Affirmative Therapy) آموزش دیده‌اند می‌توانند حامیان و کمک‌کنندگان خوبی باشند که در حین جست‌وجو برای پاسخ‌ها شما را یاری کنند. در نهایت، فکر می‌کنم پاسخ از درون شما می‌آید. اما این به این معنی نیست که نمی‌توانید برای فهمیدن همه چیز کمک بگیرید. در اینجا وبلاگی از یک مرد ترانس که می‌شناسم وجود دارد. سم نویسنده مشهوری است و درباره مسائل ترانسجندر، مسائل زندگی و سلامت روان بحث می‌کند. احتمالاً در پست‌های او اطلاعات خوبی پیدا خواهید کرد. https://letsqueerthingsup.com/ مراقب خود باشید... خودتان باشید. رابین ج. لندور، DBH، LPC، NCC
null	I'm a guy. If I don't like girls, nor do I like guys, does that mean I'm gay?	It doesn't sound like you are finding yourself attracted to anyone. It could mean that you just haven't connected with anyone you find attractive, or that you are asexual - essentially not oriented toward anyone. I would suggest doing some reading on asexuality and see if it connects to how you feel!	من یک مرد هستم. اگر به دختران علاقه‌ای ندارم و به پسران هم علاقه‌ای ندارم، آیا این به این معنی است که من همجنسگرا هستم؟	به نظر نمی‌رسد که شما به کسی جذب شده‌اید. این ممکن است به این معنی باشد که هنوز با کسی که به نظر شما جذاب است، ارتباط برقرار نکرده‌اید، یا اینکه شما بی‌جنسیت هستید - به معنای واقعی کلمه به هیچ‌کس گرایش ندارید. پیشنهاد می‌کنم کمی در مورد بی‌جنسیتی مطالعه کنید و ببینید آیا این با احساسات شما ارتباط دارد!
null	I'm a guy. If I don't like girls, nor do I like guys, does that mean I'm gay?	Hi, and thanks for your question. I agree with my colleagues about researching asexuality, but I want too add a couple of things about that:Here is a website that you can start with to get some information about asexuality - http://www.asexuality.org/home/There are a whole lot of myths surrounding asexuality. One is that people who are asexual have absolutely no interest in sex, and that is not always the case. There are variations of asexuality. Some people who are asexual have an interest in sex and others don't. Also, once you read more on this topic, you may find that you don't connect with asexuality either, and that is okay. Our society usually thinks of sexual orientations as only being straight, gay, lesbian, or bisexual, but the truth is there are many variations of sexual orientations. Keep exploring. There is a good chance that there is a community of people who feel like you do. Finally, labels are important for a lot of things, but labeling ourselves can sometimes lead to some painful feelings. Try not to feel pressured to label yourself too quickly. This is your journey. Your experience. Take all the time you need. You may never feel the need to label how you feel, and that is okay, too. Hope this helps. Be well.Robin J. Landwehr, DBH, LPC, NCC	من یک مرد هستم. اگر به دختران یا پسران جذب نمی‌شوم، آیا این به این معناست که من همجنس‌گرا هستم؟	سلام و ممنون از سوال شما. من با همکارانم در مورد تحقیق درباره بی‌جنسیتی موافقم، اما می‌خواهم چند نکته در این باره اضافه کنم: در اینجا یک وب‌سایت وجود دارد که می‌توانید با آن برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد بی‌جنسیتی شروع کنید: http://www.asexuality.org/home/. افسانه‌های زیادی در پیرامون بی‌جنسیتی وجود دارد. یکی از آنها این است که افراد بی‌جنسیت هیچ علاقه‌ای به رابطه جنسی ندارند و این همیشه درست نیست. طیف‌های متفاوتی از بی‌جنسیتی وجود دارد. برخی از افراد بی‌جنسیت به رابطه جنسی علاقه‌مندند و برخی دیگر ندارند. همچنین، وقتی بیشتر درباره این موضوع مطالعه کردید، ممکن است متوجه شوید که خود را با بی‌جنسیتی مرتبط نمی‌بینید و این هم اشکالی ندارد. جامعه ما معمولاً تمایلات جنسی را محدود به heterosexual، همجنس‌گرا، لزبین یا دوجنس‌گرا می‌داند، اما واقعیت این است که انواع مختلفی از تمایلات جنسی وجود دارد. ادامه‌کاوی کنید. احتمال زیادی وجود دارد که جامعه‌ای از افرادی که احساس شما را دارند، در اطراف شما باشد. نهایتاً، برچسب‌ها برای بسیاری از چیزها مهم هستند، اما گاهی برچسب‌گذاری می‌تواند منجر به احساسات دردناک شود. سعی کنید تحت فشار قرار نگیرید تا به سرعت خود را برچسب‌گذاری کنید. این سفر شماست. تجربه شماست. به زمان کافی نیاز دارید. ممکن است هرگز نیازی به برچسب زدن به احساسات خود نداشته باشید و این هم اشکالی ندارد. امیدوارم این نکات مفید باشند. مراقب خودتان باشید. رابین جی. لندور، DBH، LPC، NCC
null	I'm a guy. If I don't like girls, nor do I like guys, does that mean I'm gay?	No, it does not necessarily. Your sexual preference is based on who you ARE attracted to, not what does not turn you on. If you find you have no sex drive at all, this is called asexual. But you did not mention what you do find arrousing either. Hope this helps.	من یک مرد هستم. اگر به دختران علاقه‌ای ندارم و همچنین به پسران هم علاقه‌ای ندارم، آیا این به این معنی است که من همجنسگرا هستم؟	نه، لزوماً اینطور نیست. ترجیح جنسی شما بر اساس افرادی است که به آنها جذب می‌شوید، نه بر اساس مواردی که شما را تحریک نمی‌کند. اگر متوجه شوید که هیچ تمایل جنسی‌ای ندارید، این شرایط به عنوان "غیرجنسی" شناخته می‌شود. اما شما اشاره نکردید که چه چیزی برایتان تحریک‌آمیز است. امیدوارم این کمک کند.
null	I'm transgender, I know I am, but I've only told a few friends. I know I can't tell my family because of previous conversations we've had. They just wouldn't accept it. My gender dysphoria is getting really difficult to deal with on my own. I need some strategies for dealing with it. What should I do?	Hi. It can be difficult to handle such a transition on your own. I work with clients to understand their needs and wants. This can involve how to communicate effectively with friends, family, and other loved ones; or, learning how to have self-acceptance. I strongly recommend speaking with a licensed clinician one on one to help facilitate the change you are looking for.	من ترنسجندر هستم و می‌دانم که ترنسجندر هستم، اما تنها به چند نفر از دوستانم گفته‌ام. می‌دانم که نمی‌توانم به خانواده‌ام بگویم به دلیل مکالمات قبلی که داشته‌ایم. آن‌ها هرگز آن را قبول نخواهند کرد. دیسفوریا جنسیتی‌ام بسیار دشوار شده و نمی‌توانم به تنهایی با آن کنار بیایم. به برخی استراتژی‌ها برای مدیریت آن نیاز دارم. چه کاری باید انجام دهم؟	سلام، مدیریت چنین انتقالی به تنهایی می‌تواند دشوار باشد. من با مراجعان کار می‌کنم تا نیازها و خواسته‌های آنها را درک کنم. این ممکن است شامل یادگیری نحوه ارتباط مؤثر با دوستان، خانواده و عزیزان دیگر باشد یا پذیرش خود را یاد بگیرند. به شدت توصیه می‌کنم که با یک درمانگر مجاز به‌صورت حضوری صحبت کنید تا به تسهیل تغییری که به دنبال آن هستید، کمک کند.
null	I'm transgender, I know I am, but I've only told a few friends. I know I can't tell my family because of previous conversations we've had. They just wouldn't accept it. My gender dysphoria is getting really difficult to deal with on my own. I need some strategies for dealing with it. What should I do?	Hello, and thank you for your question. I am so glad that you reached out for help. I know that the dysphoria can feel nearly impossible to handle, especially since you have limited support from people who accept who you are. You may already know some of these resources, but I am going to share a few. 1. The website www.letsqueerthingsup.com is a blog from a very good writer that I know. His name is Sam Dylan Finch, and he is transgender. He writes about mental health, transgender issues, and many other topics. I know he has frequently written about gender dysphoria and ways to manage it. You may want to check out his site and do a search on there. 2. The website www.everydayfeminism.com employs many transgender writers and several have written about gender dysphoria and have given ideas for managing it. If you search for gender dysphoria on their site, many articles pop up. It may be a good resource for you, especially if you ever feel lonely and start to forget that there are others out there who are like you and have your back. 3. I am not sure where you live, but there are counselors who specialize in affirmative therapy, which is what is recommended for folks who are part of the LGBTQ community. So, if you decide to see a counselor about the dysphoria, try to find one that specifically says they have been trained in the affirmative approach. In addition, feel free to ask questions of the counselor before agreeing to see them for counseling. An ethical counselor would have no problem answering them before having you come in. 4. If there are some LGBTQ resource centers in your area, try to reach out to them and see if there are support groups. Gaining more support from others would be helpful. Sometimes LGBTQ-friendly counselors leave their contact information for people in resource centers. 5. Finally, I know you have not mentioned being depressed or suicidal, but I also know that it is very common for people to consider suicide when they are struggling with dysphoria, dealing with transphobia, etc. If this ever happens to you, please call 911 or the Trans Lifeline. It's free at 877-565-8860. Visit their site at www.translifeline.org. I hope some of these ideas help. Feel free to send another message if you have a follow-up question.Be well....be YOU.Robin J. Landwehr, DBH, LPC, NCC	من ترنسجندر هستم، این را می‌دانم، اما فقط به چند دوست نزدیکم گفته‌ام. می‌دانم که نمی‌توانم به خانواده‌ام این موضوع را بگویم به دلیل مکالمات قبلی که با هم داشته‌ایم. آنها هرگز این موضوع را قبول نخواهند کرد. دیسفوریا جنسیتی‌ام به شدت دشوار شده و نمی‌توانم به تنهایی با آن کنار بیایم. به استراتژی‌هایی برای مقابله با آن نیاز دارم. چه کاری باید انجام دهم؟	سلام، و ممنون از سوال شما. از اینکه برای کمک به من مراجعه کردید، بسیار خوشحالم. می‌دانم که دیسفوری می‌تواند غیرقابل تحمل به نظر برسد، به‌ویژه وقتی که حمایت محدودی از افرادی که شما را می‌پذیرند دارید. ممکن است برخی از این منابع را از قبل بشناسید، اما قصد دارم چندتا از آنها را با شما به اشتراک بگذارم. 1. وب‌سایت www.letsqueerthingsup.com یک وبلاگ از نویسنده بسیار خوبی به نام سم دیلن فینچ است که او ترنس‌جنس است. او در مورد سلامت روان، مسائل مربوط به ترنس‌جنس‌گرایی و موضوعات دیگر می‌نویسد. می‌دانم که او بارها در مورد دیسفوری جنسیتی و راه‌های مدیریت آن نوشته است. ممکن است بخواهید سایت او را بررسی کنید و در آنجا جستجویی انجام دهید. 2. وب‌سایت www.everydayfeminism.com بسیاری از نویسندگان ترنس را به کار می‌گیرد و چند نفر از آنها درباره دیسفوری جنسیتی نوشته‌اند و ایده‌هایی برای مدیریت آن ارائه کرده‌اند. اگر در سایت آنها به دنبال دیسفوری جنسیتی باشید، مقالات زیادی پیدا می‌کنید. این می‌تواند منبع خوبی برای شما باشد، به‌ویژه اگر احساس تنهایی کنید و شروع به فراموش کردن کنید که دیگرانی هستند که مشابه شما هستند و از شما حمایت می‌کنند. 3. نمی‌دانم کجا زندگی می‌کنید، اما مشاورانی وجود دارند که در زمینه درمان تأییدی تخصص دارند که برای افراد جامعه LGBTQ توصیه می‌شود. بنابراین، اگر تصمیم به ملاقات با مشاوری برای دیسفوری دارید، سعی کنید مشاوری پیدا کنید که به‌صراحت اعلام کند در روش تأییدی آموزش‌دیده است. علاوه بر این، قبل از اینکه با آنها برای مشاوره قرار بگذارید، احساس راحتی کنید که از مشاور سوال کنید. یک مشاور اخلاقی هیچ مشکلی در پاسخ به سوالات شما قبل از ملاقات نخواهد داشت. 4. اگر در منطقه شما مراکز منابع LGBTQ وجود دارد، سعی کنید با آنها تماس بگیرید و ببینید که آیا گروه‌های حمایتی دارند. کسب حمایت بیشتر از دیگران کمک‌کننده خواهد بود. گاهی اوقات مشاوران LGBTQ-friendly اطلاعات تماس خود را در مراکز منابع قرار می‌دهند. 5. در نهایت، می‌دانم که شما به افسردگی یا خودکشی اشاره نکرده‌اید، اما همچنین می‌دانم که در زمان مبارزه با دیسفوری یا مواجهه با ترنس‌فوبیا، فکر به خودکشی بسیار شایع است. اگر این موضوع برای شما پیش آمد، لطفاً با شماره 911 یا خط زندگی ترنس تماس بگیرید. این خدمت رایگان است و شماره آن 877-565-8860 است. به وب‌سایت آنها به آدرس www.translifeline.org مراجعه کنید. امیدوارم برخی از این ایده‌ها به شما کمک کند. اگر سوال دیگری دارید، خودتان را آزاد احساس کنید که یک پیام دیگر ارسال کنید. مراقب خودتان باشید... به خودتان باشید. رابين جی. لندوره، DBH، LPC، NCC
null	I'm transgender, I know I am, but I've only told a few friends. I know I can't tell my family because of previous conversations we've had. They just wouldn't accept it. My gender dysphoria is getting really difficult to deal with on my own. I need some strategies for dealing with it. What should I do?	This is a difficult situation to be in, as it sounds like you are feeling very isolated from both your family and your friends. I don't know your age or gender so please excuse any incorrect assumptions about you being under 18 and use what is useful from the ideas if you are older. One idea is to research online to find a therapist or a local clinic that has a therapist who is a "Gender Therapist" or a "Gender Specialist." Most therapists who are transgender affirmative also have other specialties and do general therapy. Though I don't think lying to your parents is a good idea, if you feel you truly can't talk to them about your gender, then perhaps you can find a therapist with a specialization in gender identity who can help you cope with your gender dysphoria. You can let your parents know that you would like to see that particular therapist for other reasons, such as anxiety/worry, and that you researched them and liked their website. Work to find a therapist who takes your parents insurance if you can. You can also talk to the therapist on the phone first, before you talk to your parents about scheduling the first therapy visit. Therapists can help you learn some ways to manage feelings of worry, shame, and fear related to gender dysphoria. Depending on your family situation, many therapists will work to help you learn skills to safely communicate with your parents about what is troubling you. Your parents may actually surprise you and be more accepting than you think. Usually when parents learn that you are suffering, they want to be open to learning how they can help you, even if awkwardly at first.Reframing is a tool that helps you think about your situation from other perspectives. It's kind of how you can look at the same picture with a different picture frame and it makes the same picture look a little different. Keep in mind your situation is probably temporary and think about in the context of your whole long life (can you tolerate another 2 to 4 years living like you are if you have another X number of years to live?). If you are living at home, you will eventually be more independent and be able to make more of your decisions about your gender expression. Keep the idea in mind the concept that is popular in mindfulness classes I teach, that "This too shall pass" or "This is only for now" when you start to feel hopeless. If you start to over focus on your gender or body issues, try to distract yourself with things that make you feel happy (your pet, music, art, sports etc) or stay busy. If you can, find any GSA or LGBTIQQ youth group that you can attend confidentially, further away from home, to get some support. Work to find an ally, one person, that you can talk to about what you are feeling. Making new friends online through social media can sometimes be a start in breaking down the isolation you feel. Another idea, if you are under 24 years old, there is a phone line (866-488-7386) to call in case you are ever feeling you are in crisis. You can also text chat! Trevor Project: http://www.thetrevorproject.org/There is also a trans teen online chat group if you are 12-19 http://www.glbthotline.org/transteens.htmlIf you are an adult you can get numbers to call in your state if you start to feel suicidal:http://www.suicidepreventionlifeline.org/Day to day, can you creatively work on your gender dysphoria? Yes! Are there ways you can focus on parts of your body you love? Can you focus on that when you look in the mirror? Are you a writer? Can you write stories or poetry about the life you imagine for yourself in the future? Can you do small things that help you get more in touch with your gender day to day like making small choices about your clothing, like wearing clothes that are more unisex, that only you know are gender related but others won't notice? You cannot force others to accept you but you can work on your self-acceptance and self-compassion. That work is something that is best done in the company of others like you as well as with at least another person who gets you and whom you can trust. Good luck to you!	من فرد ترانسجنسگرا هستم و از این موضوع آگاه هستم، اما فقط به چند نفر از دوستانم گفته‌ام. می‌دانم که به خانواده‌ام نمی‌توانم بگویم چون به خاطر مکالمات قبلی که داشتیم، آنها هرگز این موضوع را قبول نخواهند کرد. دیسفوریا جنسیتی‌ام به شدت برایم دشوار شده و نمی‌توانم به تنهایی با آن کنار بیایم. به برخی استراتژی‌ها برای مدیریت آن نیاز دارم. چه باید بکنم؟	این یک وضعیت دشوار است، زیرا به نظر می‌رسد احساس می‌کنید از خانواده و دوستانتان بسیار منزوی هستید. نمی‌دانم سن یا جنسیت شما چیست، بنابراین لطفاً هرگونه فرض نادرستی درباره زیر 18 سال بودن را ببخشید و اگر بزرگ‌تر هستید، از ایده‌ها به طور مفید استفاده کنید. یک ایده این است که به صورت آنلاین تحقیق کنید تا یک درمانگر یا کلینیک محلی را پیدا کنید که درمانگر آن "متخصص جنسیت" یا "مشاور جنسیتی" باشد. بیشتر درمانگرانی که در زمینه ترنسجندر مثبت هستند، تخصص‌های دیگری نیز دارند و به طور کلی درمان می‌کنند. اگرچه فکر نمی‌کنم دروغ گفتن به والدینتان ایده خوبی باشد، اما اگر احساس می‌کنید که واقعاً نمی‌توانید در مورد جنسیتتان با آنها صحبت کنید، شاید بتوانید درمانگری پیدا کنید که در هویت جنسیتی تخصص دارد و به شما کمک کند با اختلالات جنسی‌تان کنار بیایید. می‌توانید به والدینتان بگویید که می‌خواهید برای دلایل دیگری مانند اضطراب یا نگرانی، با آن درمانگر دیدار کنید و اعلام کنید که آنها را تحقیقات کرده‌اید و وب‌سایتشان را دوست داشته‌اید. تلاش کنید درمانگری را پیدا کنید که بیمه والدینتان را قبول کند. می‌توانید پیش از صحبت با والدینتان در مورد تعیین قرار ملاقات اولیه، ابتدا با درمانگر از طریق تلفن صحبت کنید. درمانگران می‌توانند به شما کمک کنند تا روش‌های مدیریت احساسات نگرانی، شرم و ترس مربوط به اختلال جنسیتی‌تان را یاد بگیرید. بسته به شرایط خانوادگی‌تان، بسیاری از درمانگران کمک می‌کنند تا مهارت‌هایی را برای برقراری ارتباط امن با والدینتان در مورد آنچه که شما را نگران کرده، بیاموزید. والدینتان ممکن است شما را شگفت‌زده کنند و بیشتر از آنچه فکر می‌کنید، پذیرای شما باشند. معمولاً وقتی والدین متوجه می‌شوند که شما در حال درد و رنج هستید، تمایل دارند بیاموزند که چگونه می‌توانند به شما کمک کنند، حتی اگر در ابتدا کمی awkward باشد. بازطراحی ابزاری است که به شما کمک می‌کند تا به وضعیت خود از دیدگاه‌های دیگری نگاه کنید. این شبیه به آن است که چگونه می‌توانید به همان تصویر با یک قاب تصویر متفاوت نگاه کنید و آن تصویر را کمی متفاوت ببینید. به یاد داشته باشید که وضعیت شما احتمالاً موقتی است و آن را در زمینه زندگی طولانیتان در نظر بگیرید (آیا می‌توانید 2 تا 4 سال دیگر را با این وضعیت تحمل کنید اگر مابقی عمرتان هنوز وجود دارد؟). اگر در خانه زندگی می‌کنید، در نهایت مستقل‌تر خواهید شد و قادر به اتخاذ تصمیمات بیشتری درباره ابراز جنسیتی‌تان خواهید بود. به مفهوم محبوبی که در کلاس‌های ذهن‌آگاهی که تدریس می‌کنم، اشاره شده است، فکر کنید که "این هم خواهد گذشت" یا "این فقط مربوط به حال است" زمانی که شروع به احساس ناامیدی می‌کنید. اگر شروع کردید که بیش از حد روی مسائل جنسیتی یا بدنی‌تان تمرکز کنید، سعی کنید خود را با چیزهایی که شما را خوشحال می‌کند (حیوان خانگی‌تان، موسیقی، هنر، ورزش و غیره) یا به شلوغی مشغول نگه دارید. اگر امکان دارد، هر گروه حمایتی جی‌اس‌ای یا ال‌جی‌بی‌تی‌کیو نوجوانان را که می‌توانید به طور محرمانه شرکت کنید، پیدا کنید. تلاش کنید یک حامی پیدا کنید، یک نفر که بتوانید درباره احساساتتان با او صحبت کنید. ایجاد دوستی‌های جدید آنلاین از طریق شبکه‌های اجتماعی می‌تواند گاهی آغاز خوبی برای شکستن حس انزوا باشد. یک ایده دیگر اینکه اگر زیر 24 سال دارید، خط تلفنی (866-488-7386) برای تماس در مواقعی که در بحران به سر می‌برید، وجود دارد. شما همچنین می‌توانید چت متنی انجام دهید! پروژه تروی: http://www.thetrevorproject.org/ همچنین یک گروه چت آنلاین برای نوجوانان ترنس وجود دارد که اگر 12-19 ساله هستید، می‌توانید به آن بپیوندید: http://www.glbthotline.org/transteens.html اگر بالغ هستید، می‌توانید شماره‌هایی برای تماس در ایالت خود پیدا کنید اگر شروع به احساس خودکشی کنید: http://www.suicidepreventionlifeline.org/ آیا می‌توانید به طور خلاقانه روی اختلال جنسی‌تان کار کنید؟ بله! آیا راه‌هایی وجود دارد که بتوانید بر روی قسمت‌هایی از بدن خود که دوست دارید تمرکز کنید؟ آیا می‌توانید هنگام نگاه کردن در آینه، به آن تمرکز کنید؟ آیا نویسنده هستید؟ آیا می‌توانید داستان‌ها یا اشعار درباره زندگی‌ای که برای خود در آینده تصور می‌کنید بنویسید؟ آیا می‌توانید کارهای کوچک انجام دهید که به شما در روزمره کمک کند تا با جنسیت‌تان ارتباط بیشتری برقرار کنید، مانند انتخاب‌های کوچکی درباره لباس‌هایتان، مانند پوشیدن لباس‌هایی که بیشتر یونی‌سکس هستند و فقط شما می‌دانید که مربوط به جنسیت است اما دیگران متوجه نمی‌شوند؟ شما نمی‌توانید دیگران را وادار به قبول خود کنید اما می‌توانید روی خودپذیری و خودشفقتی‌تان کار کنید. این کار بهترین نتیجه را در کنار دیگرانی که مانند شما هستند و همچنین با حداقل یک نفر که شما را درک می‌کند و به او اعتماد دارید، می‌دهد. برای شما آرزوی موفقیت می‌کنم!
null	I'm transgender, I know I am, but I've only told a few friends. I know I can't tell my family because of previous conversations we've had. They just wouldn't accept it. My gender dysphoria is getting really difficult to deal with on my own. I need some strategies for dealing with it. What should I do?	Hi! I am so glad you're reaching out! Sounds like you have some solid support in some areas of your life but are still dealing with some difficult dysphoria. I think it can depend on what kind of dysphoria you have - sometimes it's physical, social or mental. Sometimes physical dysphoria means less time around mirrors or plans to make showering less stressful (music, audio books, distraction). Sometimes online support networks can be a great source of ideas in this way (for social and mental dysphoria as well). Some of my clients do things that help them feel better in their bodies that don't require anyone to know (hair removal, binders, packing, hormones,) and other things. I recommend stopping by a website called Conversations with a Gender Therapist. There are some awesome videos there that might help you! I hope this helps some! Don't forget to try to connect with other trans folks (even online) - it can be a great relief to know you're not alone in how you're feeling! Best of luck!!	من ترنسجندر هستم و می‌دانم که این هستم، اما تنها به چند نفر از دوستانم گفته‌ام. می‌دانم که به دلیل صحبت‌هایی که قبلاً داشته‌ایم نمی‌توانم به خانواده‌ام بگویم. آنها هیچ‌گاه آن را نخواهند پذیرفت. کنار آمدن با دیسفوریا جنسیتی‌ام به شدت برایم دشوار شده و به دنبال استراتژی‌هایی برای مقابله با آن هستم. چه کار باید بکنم؟	سلام! من خیلی خوشحالم که شما با من تماس گرفتید! به نظر می‌رسد که شما در برخی از جنبه‌های زندگی‌تان پشتیبانی خوبی دارید، اما هنوز با دیسفوریای دشواری مواجه هستید. فکر می‌کنم این موضوع بستگی به نوع دیسفوریایی که دارید دارد - گاهی اوقات دیسفوریای جسمی، اجتماعی یا روانی است. در مواردی، دیسفوریای جسمی به معنای صرف زمان کمتر در کنار آینه‌ها یا برنامه‌هایی برای کاهش استرس در هنگام دوش گرفتن (مثل موسیقی، کتاب‌های صوتی، و حواس‌پرتی) است. همچنین، شبکه‌های پشتیبانی آنلاین می‌توانند منبع خوبی برای ایده‌های مفید در این زمینه باشند (برای دیسفوریای اجتماعی و روانی نیز). برخی از مشتریان من کارهایی انجام می‌دهند که به آنها کمک می‌کند که در بدن خود احساس بهتری داشته باشند، بدون اینکه نیاز باشد کسی مطلع شود (مثل حذف مو، استفاده از باندر، پک کردن، هورمون‌ها و چیزهای دیگر). من توصیه می‌کنم که سری به وب‌سایتی به نام "گفتگو با یک درمانگر جنسیتی" بزنید. ویدیوهای عالی‌ای آنجا وجود دارد که ممکن است به شما کمک کند! امیدوارم این اطلاعات مفید باشد! فراموش نکنید که سعی کنید با افراد دیگری که شرایط مشابهی دارند (حتی به صورت آنلاین) ارتباط برقرار کنید - دانستن اینکه شما تنها نیستید، می‌تواند یک تسکین بزرگ باشد! بهترین آرزوها!
null	I have been noticing myself really enjoying watching/reading about gay or lesbian couples. I've also been imagining what it might be like to date a girl, and I like the idea. I also find guys cute too. Does this make me bisexual?	Hello! Thank you for your question. Exploring your sexual orientation and attraction is a wonderful opportunity to get to know yourself! I would be curious to know what feelings you might have related to the possibility of being bi; What messages you may have received related to this orientation and any concerns you have about possible sexual orientations.	من متوجه شده‌ام که واقعاً از تماشای یا خواندن درباره زوج‌های همجنس‌گرا لذت می‌برم. همچنین در حال تصور کردن این هستم که قرار گذاشتن با یک دختر چه احساسی دارد و این ایده را دوست دارم. من همچنین پسران را نیز جذاب می‌یابم. آیا این به معنای دوجنس‌گرا بودن من است؟	سلام! از سوال شما متشکرم. کاوش در گرایش و جذابیت جنسی شما فرصتی عالی برای شناخت بهتر خود است! کنجکاو هستم بدانم چه احساسی نسبت به احتمال دوجنسگرا بودن دارید؛ چه پیام‌هایی در این زمینه دریافت کرده‌اید و هر نگرانی‌ای که درباره گرایش‌های جنسی احتمالی دارید.
null	I got sick really bad and was throwing up for three days and nights. I thought I was going to die. Then about a week later, I started having this desire to be female. I never had this desire before. All I can think about is being a woman. I don't get pleasure from my penis anymore either. Women are attractive, but not like before. I can also find men attractive now. I'm too ashamed to tell anyone.	Hello, and thank you for reaching out to ask for help. Surely this is a very confusing time for you! If you have never had these feelings and desires it could certainty shake everything you thought you knew about yourself. My guess is that you becoming sick around the time that this started is likely a coincidence, but I understand how you would make the connection. I have a feeling that a few things may be going on here. It is really hard to say since I don’t know you, how old you are, etc. But, I will share you with you some thoughts. Some people, when they have undesirable thoughts that really surprise them, have a really tough time getting rid of them. Our reaction to the thought can be very strong and our tendency to try to block it out, stuff it, avoid it, etc. is not always successful. In fact, it’s usually not. It’s like telling you not to think of pink elephants. I would be willing to bet that you thought of a pink elephant just now. So, rather than fighting thoughts that you find confusing, sometimes it is helpful to allow yourself to explore the thought with curiosity and without judgement. Where is this thought coming from? What are my feelings about it? Asking yourself these questions may help you come to a resolution about what is going on. One possibility is that you have developed an anxiety about your thoughts and now you are in the process of obsessing about them, but another possibility is that you are legitimately exploring your sexuality and gender. I get the feeling from your question that you do not want to believe that it is second possibility. And that is okay. You can try some of my suggestions, but you can also see a counselor who may be able to help you work through your confusion. I would suggest someone who has experience working with sexuality issues. You can usually find out what a counselor works with on their website. What is important is that you find someone who is non-judgmental about what you are experiencing. I wish you well. Robin J. Landwehr, DBH, LPC, NCC	من خیلی بد مریض شدم و سه روز و سه شب استفراغ کردم. فکر کردم دارم می‌میرم. سپس حدود یک هفته بعد، شروع به احساس تمایل به زن بودن کردم. قبلاً هرگز چنین تمایلی نداشتم. تنها چیزی که می‌توانم به آن فکر کنم این است که یک زن باشم. دیگر از آلت تناسلی خود لذت نمی‌برم. زنان برایم جذاب هستند، اما نه مانند قبل. حالا می‌توانم مردان را هم جذاب احساس کنم. خیلی خجالت می‌کشم که به کسی بگویم.	سلام و ممنون که برای درخواست کمک با ما تماس گرفتید. مطمئناً این یک زمان بسیار گیج‌کننده برای شماست! اگر هرگز چنین احساسات و خواسته‌هایی نداشته‌اید، قطعاً می‌تواند همه چیزهایی را که درباره‌ی خودتان فکر می‌کردید، زیر و رو کند. به نظر من، بیماری شما همزمان با شروع این احساسات احتمالاً یک تصادف است، اما می‌فهمم که چرا این ارتباط را برقرار می‌کنید. احساس می‌کنم ممکن است چندین چیز در اینجا در حال وقوع باشد. واقعاً سخت است که بگوییم چون شما را نمی‌شناسم، نمی‌دانم چند ساله هستید و غیره. اما قصد دارم برخی افکارم را با شما در میان بگذارم. برخی افراد وقتی با افکار ناخواسته‌ای مواجه می‌شوند که واقعاً آن‌ها را شگفت‌زده می‌کند، در از بین بردن آن‌ها مشکل دارند. واکنش ما به این افکار می‌تواند بسیار قوی باشد و تمایل ما به تلاش برای دفع، پنهان کردن یا اجتناب از آن‌ها معمولاً موفق نیست. در واقع، معمولاً این‌طور نیست. این مانند این است که به شما بگویند به فیل‌های صورتی فکر نکنید. شرط می‌بندم که همین الان به یک فیل صورتی فکر کردید. بنابراین، به جای اینکه با افکاری که برایتان گیج‌کننده هستند بجنگید، گاهی اوقات مفید است که به خودتان اجازه دهید با کنجکاوی و بدون قضاوت به آن‌ها بپردازید. این فکر از کجا می‌آید؟ احساسات من در مورد آن چیست؟ پرسیدن این سوالات ممکن است به شما کمک کند تا به نتیجه‌ای درباره‌ی وضعیت خود برسید. یک احتمال این است که شما درباره‌ی افکار خود دچار اضطراب شده‌اید و اکنون در حال وسواس نسبت به آن‌ها هستید، اما احتمال دیگر این است که شما به‌طور واقعی در حال کاوش در مورد جنسیت و تمایلات جنسی‌تان هستید. از سوال شما این احساس را دارم که نمی‌خواهید به احتمال دوم فکر کنید. و این اشکالی ندارد. شما می‌توانید برخی از پیشنهادات من را امتحان کنید، اما همچنین می‌توانید با یک مشاور صحبت کنید که ممکن است بتواند به شما در حل این سردرگمی کمک کند. پیشنهاد می‌کنم با کسی کار کنید که تجربه‌ی کار در مسائل جنسی داشته باشد. معمولاً می‌توانید در وب‌سایت مشاور بفهمید که او در چه زمینه‌هایی کار می‌کند. آنچه مهم است این است که فردی را پیدا کنید که درباره‌ی آنچه شما تجربه می‌کنید، قضاوت نکند. برای شما آرزوی بهترین‌ها را دارم. رابین جی. لندوره، DBH، LPC، NCC
null	I'm a teenage girl. I don't know if I'm straight, bisexual, or gay. I've been straight all my life, but a sudden rush of questions have come over me, and I don't know anymore.	Being open minded about the type of sexual connection which feels true and real, is a solid starting point.Having questions is a very valuable way of more clearly defining your sexuality.Write one or two of your questions if you'd like a more specific focus to your general search about your sexual preference.	من یک دختر نوجوان هستم. نمی‌دانم آیا دگرجنس‌گرا، دوجنس‌گرا یا همجنس‌گرا هستم. تمام عمرم دگرجنس‌گرا بودم، اما ناگهان سؤال‌های زیادی برایم پیش آمده و الان نمی‌دانم.	باز بودن نسبت به نوع ارتباط جنسی که برایتان واقعی و حقیقی است، نقطه شروع محکمی است. داشتن سوالات، راهی بسیار ارزشمند برای تعریف دقیق‌تر هویت جنسی شماست. اگر می‌خواهید بر جستجوی عمومی‌تان در مورد ترجیحات جنسی‌تان تمرکز بیشتری داشته باشید، یک یا دو سوال خود را بنویسید.
null	I'm a teenage girl. I don't know if I'm straight, bisexual, or gay. I've been straight all my life, but a sudden rush of questions have come over me, and I don't know anymore.	Hi Brentwood, While our society tends to want to put us into categories...slots...when it comes to sexuality, because this is nice and neat and convenient...many people find that they don't fit perfectly into one or the other. All you have to do is exactly what you're doing; be aware of yourself and allow yourself to explore these thoughts and emotions both alone and in connection with a safe partner. The people who love you will continue to love you as you sort through this. You can resist the temptation to please others by giving yourself a label. We are attracted to, and fall in love with, people...and we can't always predict what gender they might be. I love how open you are to discovering yourself. Keep on that track. :)	من یک دختر نوجوان هستم. نمی‌دانم که آیا دگرجنس‌گرا، دوجنس‌گرا یا همجنس‌گرا هستم. تمام عمرم دگرجنس‌گرا بوده‌ام، اما ناگهان با سوالات زیادی مواجه شده‌ام و حالا دیگر نمی‌دانم.	در حالی که جامعه ما تمایل دارد ما را در دسته‌بندی‌ها قرار دهد... در مورد جنسیت، زیرا این کار راحت و مرتب است... بسیاری از مردم متوجه می‌شوند که آنها به طور کامل در یکی از این دسته‌ها جا نمی‌گیرند. تمام کاری که باید انجام دهید به‌درستی همان چیزی است که در حال حاضر انجام می‌دهید؛ به خودتان آگاه باشید و به خود اجازه دهید این افکار و احساسات را هم به تنهایی و هم در ارتباط با یک شریک امن کشف کنید. افرادی که شما را دوست دارند همچنان به محبت خود ادامه خواهند داد در حالی که شما به تامل در این مسائل پرداخته‌اید. می‌توانید در برابر وسوسه‌ی برچسب‌گذاری خودتان برای خوشنودی دیگران مقاومت کنید. ما به افراد جذب می‌شویم و در عشق به آنها غرق می‌شویم... و نمی‌توانیم همیشه پیش‌بینی کنیم که جنسیت آنها چیست. من از اینکه چقدر برای کشف خود باز هستید، خوشحالم. به این مسیر ادامه دهید. :)
null	I've recently thought that i could be transgender but I've never had the mind of a girl.	Hello Frostproof,Thinking about becoming transgender and being transgender are slightly different. This is a topic that is best discussed with a therapist that specializes in LGBTQ issues. From what you have written it sounds as if you still have some confusion as to where you fit in with the "labeling system". While labels provide a means to quickly identify and classify, they can also feel restrictive or confining. Instead of focusing on fitting into a specific classification, explore who you are as a person and celebrate your positive qualities and those things that make you uniquely you! There are many options for you to find a therapist and e-therapy is also an option. You can try Breakthrough an online service. Here is some reading for refection that you may find helpful. Yin Yang Woman Man http://dld.bz/ejVK2 What does it mean to be a woman or a man?	من اخیراً به این فکر کرده‌ام که ممکن است ترنسجندر باشم، اما هرگز ذهن یک دختر را نداشته‌ام.	سلام فراست پروف، فکر کردن درباره تبدیل شدن به ترانسجنسگرا و بودن به عنوان ترانسجنسگرا کمی متفاوت است. این موضوع بهتر است با یک درمانگر متخصص در مسائل LGBTQ بحث شود. از آنچه شما نوشته‌اید به نظر می‌رسد که هنوز در درک جایگاه‌تان در "سیستم برچسب‌گذاری" دچار سردرگمی هستید. در حالی که برچسب‌ها وسیله‌ای برای شناسایی و طبقه‌بندی سریع فراهم می‌کنند، اما ممکن است احساس محدودیت یا محصور بودن ایجاد کنند. به جای تمرکز بر روی تطبیق با یک طبقه خاص، به کشف خود به عنوان فردی بپردازید و ویژگی‌های مثبت و آن چیزهایی را که شما را منحصر به فرد می‌کند جشن بگیرید! گزینه‌های زیادی برای پیدا کردن درمانگر وجود دارد و همچنین درمان آنلاین نیز امکان‌پذیر است. می‌توانید از خدمات آنلاین Breakthrough استفاده کنید. در اینجا مطلبی برای تأمل که ممکن است برای شما مفید باشد: "زن و مرد یین یانگ" http://dld.bz/ejVK2. معناي زن یا مرد بودن چیست؟
null	I feel like I would be more comfortable as a girl even though I still like girls. I think I'm like a girl stuck in a guy body. I imagine myself as a girl too. I think this more because my friends say that if I was a girl I would be a hot looking one. And I don't care about having boobs or anything. I just feel like the way that I do act will make more sense if I was a girl.	I understand that gender and/or sexual identity crises can be very difficult to navigate, although in today’s time I think we have made a lot of progress and it is becoming easier for individuals to find themselves and also find acceptance from society.I am unsure how old you are. If you are a child or teenager, this is a normal time to have identity questions and to be in a phase where you are trying to figure out who you are and what you want out of life. I hope that you have understanding and supportive friends and family that you can talk to and who will support you in how you feel and what you may decide to do. A lot of people, unfortunately, do not, and if this is the case then it makes it harder for you. Because then you may not feel safe exploring these feelings and decisions.I urge you not to try to make any permanent changes for quite some time. By this I mean a sex change. Anything permanent like surgery or hormone replacement to change your actual gender is something that does not need to be done lightly. Please find a therapist that can help you explore your feelings and your identity crisis. Of course there are things that you can do that are not permanent changes. Many people decide to dress like their gender of choice. Maybe experimenting in this way is something that you could do.See if you have a local chapter of PFLAG in your area. PFLAG stands for Parents, Families and Friends of Lesbians and Gays. They are able to help not only with those who identify as lesbian or gay, but also transgendered and asexual. I wish you all the best in your identity crisis. It would be very easy for you to sink into depression if you do not have good support and understanding from those around you during this time. Find a professional that can help, especially if you experience depression or any thoughts of harming yourself.	من احساس می‌کنم که اگر دختر بودم، راحت‌تر بودم، با اینکه هنوز هم به دخترها علاقمندم. فکر می‌کنم مانند یک دختر در بدن یک پسر گرفتار شده‌ام. خودم را به عنوان یک دختر تصور می‌کنم. بیشتر به این موضوع فکر می‌کنم چون دوستانم می‌گویند اگر دختر بودم، دختر جذابی می‌شدم. برایم اهمیتی ندارد که سینه داشته باشم یا نه. فقط احساس می‌کنم که رفتارهایم منطقی‌تر خواهد بود اگر دختر باشم.	من درک می‌کنم که بحران‌های هویت جنسیتی و جنسی می‌توانند بسیار دشوار باشند، هرچند که در دنیای امروز، فکر می‌کنم که ما پیشرفت زیادی کرده‌ایم و برای افراد آسان‌تر شده است تا خود را پیدا کنند و از سوی جامعه نیز پذیرش بیشتری کسب کنند. اگر شما کودک یا نوجوان هستید، این یک زمان طبیعی برای داشتن سوالات هویتی است و مرحله‌ای است که شما در حال تلاش برای فهمیدن اینکه چه کسی هستید و چه چیزی را از زندگی می‌خواهید. امیدوارم شما دوستان و خانواده‌ای دلسوز و حمایت‌کننده داشته باشید که بتوانید با آنها صحبت کنید و از احساسات و تصمیمات خود حمایت دریافت کنید. متأسفانه، بسیاری از افراد از چنین حمایتی بی‌بهره‌اند و اگر شما نیز در این وضعیت باشید، ممکن است برایتان دشوار شود. زیرا در این صورت ممکن است نتوانید به راحتی این احساسات و تصمیمات را کشف کنید. من از شما می‌خواهم که به مدت طولانی از تلاش برای ایجاد تغییرات دائمی پرهیز کنید. منظور من تغییر جنسیت به طور دائم است. هر گونه تغییر دائمی مانند جراحی یا جایگزینی هورمونی که بخواهد جنسیت واقعی شما را تغییر دهد، نیازی به اقدام آسان نیست. لطفاً یک درمانگر پیدا کنید که بتواند به شما در بررسی احساسات و بحران هویتی‌تان کمک کند. البته کارهایی وجود دارند که می‌توانید انجام دهید که تغییرات دائمی نیستند؛ بسیاری از افراد تصمیم می‌گیرند مانند جنسیتی که انتخاب کرده‌اند، لباس بپوشند. شاید آزمایش در این زمینه چیزی باشد که بتوانید انجام دهید. بررسی کنید که آیا در منطقه شما شاخه محلی PFLAG وجود دارد یا نه. PFLAG مخفف «والدین، خانواده‌ها و دوستان همجنس‌گرایان» است. این سازمان می‌تواند به کسانی که خود را همجنس‌گرا، ترنسجندر یا آمنسی معرفی می‌کنند، کمک کند. برای شما آرزوی موفقیت در بحران هویت‌تان دارم. اگر در این دوران از حمایت و درک کافی از سوی اطرافیان برخوردار نباشید، بسیار آسان است که به افسردگی دچار شوید. یک حرفه‌ای پیدا کنید که به شما کمک کند، به‌ویژه اگر دچار افسردگی یا هرگونه فکر آسیب زدن به خود هستید.
null	I feel like I would be more comfortable as a girl even though I still like girls. I think I'm like a girl stuck in a guy body. I imagine myself as a girl too. I think this more because my friends say that if I was a girl I would be a hot looking one. And I don't care about having boobs or anything. I just feel like the way that I do act will make more sense if I was a girl.	Gender is personal thing. There is not just boy and girl. It is ok to be a boy and feel feminine and date women. It is also ok to be a transgendered women and date women. Have fun with it and feel it out. What is right for you?	من احساس می‌کنم که به عنوان یک دختر راحت‌تر هستم، با وجود اینکه هنوز دختران را دوست دارم. فکر می‌کنم مانند یک دختر در بدن یک مرد گیر کرده‌ام. خودم را به عنوان یک دختر تصور می‌کنم. بیشتر به این موضوع فکر می‌کنم چون دوستانم می‌گویند اگر من یک دختر بودم، خیلی جذاب می‌شدم. و من به داشتن سینه یا چیزهای دیگر اهمیتی نمی‌دهم. فقط احساس می‌کنم که رفتارم اگر دختر بودم، بیشتر منطقی به نظر می‌رسد.	جنسیت یک موضوع شخصی است. فقط پسر و دختر وجود ندارد. اشکالی ندارد که پسر باشید، احساس زنانه کنید و با زنان قرار بگذارید؛ همچنین اشکالی ندارد که یک زن ترنسجندر باشید و با زنان قرار بگذارید. از این موضوع لذت ببرید و آن را کشف کنید. چه چیزی برای شما درست است؟
null	null	Hello. I do not that thnk this is something that needs to be cured. If it a part of who you are, I feel that is great. if you simply enjoy wearing the clothes I would work on self acceptance. Take care.	It seems that there is no original text or translation provided. If you have a specific text that you would like me to refine, please share it, and I will be happy to assist you!	سلام. فکر نمی‌کنم این چیزی باشد که نیاز به درمان داشته باشد. اگر این بخشی از وجود شماست، به نظرم عالی است. و اگر صرفاً از پوشیدن لباس لذت می‌برید، بهتر است روی پذیرش خود کار کنید. مراقب خودتان باشید.
null	null	I am a bit confused? Are your ex-girlfriend's friends gay? I feel the need for a bit more information.	I'm sorry, but it seems that the original text and translation you provided are both "nan," which typically indicates "not a number" in programming or data contexts and doesn't provide any specific information to translate or refine. Could you please provide more details or a different text to work on?	من کمی گیج شده‌ام. آیا دوستان دوست‌دختر سابق شما همجنس‌گرا هستند؟ احساس می‌کنم به اطلاعات بیشتری نیاز دارم.
null	Often times I find myself thinking scary thoughts and sometimes I even scare myself into thinking that something bad is going to happen to me. Once it starts, the thought continues going through my head and I can't get it out. How can I stop these thoughts?	Scary thoughts can feel overwhelming at times as well as feeling quite real. I want to acknowledge how scary they can feel, but there is hope and new skills you can learn to work with these types of thoughts. The first step in working with scary or negative thoughts is to acknowledge that they are just thoughts and we can choose to follow the scary thought streams or work with cutting them off or ignoring them. I also realize that might seem really hard to do, but here's a good way to think about the brain and how thought patterns work. Thoughts arise in the mind all the time, our brain is a thought machine. Many thoughts drift by like clouds and we don't pay any attention while other thoughts arise and they trigger us in a particulate way, i.e., scary, angry, happy, sad, and when those thoughts arise we can chose to pay more attention to the thought which can lead us down that particulate thought stream that will lead to fear and anxiety. So, how do we work or stop those scary thought streams? One new skill to implement comes from the work of Rick Hansen, he wrote the book Buddha's Brain," he teaches that we need to give more energy and attention to the positive thoughts or positive memories we hold in our mind and pay less attention to the negative thoughts. Hansen asks us to imagine the brain this way, the brain is like Velcro with negative thoughts and like teflon when it comes to positive thoughts. There are reasons that our brain works this way, but I don't have time to go into all of that in this response. So, it's just important to remember we have to work at positive thinking, actually pausing throughout the day to focus on positive feelings and memories, this will help the mind reinforce positive thought streams and help reduce negative thought streams over time. If a scary thought arises try to replace it with a happy experience for at least a couple of moments, and see if that helps reduce the negative charge connected with that scary thought.	اغلب اوقات خودم را در حال فکر کردن به افکار ترسناک می‌یابم و گاهی اوقات حتی خودم را به فکر می‌اندازم که چیزی بد برایم اتفاق خواهد افتاد. وقتی این افکار شروع می‌شوند، مدام در ذهنم تکرار می‌شوند و نمی‌توانم آن‌ها را از خود دور کنم. چگونه می‌توانم این افکار را متوقف کنم؟	تفکرات ترسناک و منفی می‌توانند در مواقعی بسیار سنگین به نظر برسند و به شدت واقعی جلوه کنند. می‌خواهم تأکید کنم که چقدر این افکار می‌توانند ترسناک باشند، اما امید وجود دارد و مهارت‌های جدیدی وجود دارد که می‌توانید برای مواجهه با این نوع افکار یاد بگیرید. اولین قدم برای مدیریت افکار ترسناک یا منفی این است که به این افکار به‌عنوان افکار صرف توجه کنیم و انتخاب کنیم که آیا به این جریانات افکار ترسناک ادامه دهیم یا آنها را قطع کرده یا نادیده بگیریم. می‌دانم این ممکن است بسیار سخت به نظر برسد، اما یک راه خوب برای فکر کردن درباره ذهن و چگونگی کارکرد الگوهای فکری وجود دارد. افکار دائماً در ذهن ما شکل می‌گیرند؛ مغز ما یک ماشین فکری است. بسیاری از افکار مشابه ابرها عبور می‌کنند و ما به آنها توجه نمی‌کنیم، در حالی که برخی دیگر افکار به‌خصوصی را ایجاد می‌کنند و ما را به‌طرز خاصی تحریک می‌کنند؛ به‌عنوان مثال، ترس، خشم، شادی، یا غم. وقتی این افکار بروز می‌کنند، می‌توانیم انتخاب کنیم که توجه بیشتری به آن افکار داشته باشیم که می‌تواند ما را به جریانات فکری ترسناک و اضطراب‌زا بکشاند. پس چگونه می‌توانیم این جریانات افکار ترسناک را متوقف کنیم؟ یکی از مهارت‌هایی که می‌توانیم به کار بگیریم از کارهای ریک هانسن ناشی می‌شود، او نویسنده کتاب «مغز بودا» است. او یاد می‌دهد که باید انرژی و توجه بیشتری به افکار مثبت یا خاطرات مثبت که در ذهن داریم اختصاص دهیم و توجه کمتری به افکار منفی داشته باشیم. هانسن از ما می‌خواهد که مغز را به این صورت تصور کنیم: مغز مانند چسب ولکرو برای افکار منفی است و مانند تفلون برای افکار مثبت. دلایلی وجود دارد که مغز ما این‌گونه عمل می‌کند، اما زمان کافی برای توضیح همه آنها در اینجا ندارم. بنابراین، مهم است که به یاد داشته باشیم باید برای تفکر مثبت کار کنیم؛ واقعاً در طول روز چند بار متوقف شویم و بر روی احساسات و خاطرات مثبت تمرکز کنیم، این به تقویت جریانات فکری مثبت کمک می‌کند و به کاهش جریانات افکار منفی در طول زمان کمک می‌کند. اگر یک فکر ترسناک به ذهن آمد، سعی کنید آن را با یک تجربه خوشایند برای حداقل چند لحظه جایگزین کنید و ببینید آیا این به کاهش بار منفی مرتبط با آن فکر ترسناک کمک می‌کند یا خیر.
null	Often times I find myself thinking scary thoughts and sometimes I even scare myself into thinking that something bad is going to happen to me. Once it starts, the thought continues going through my head and I can't get it out. How can I stop these thoughts?	You are valid. It is very unnerving when thoughts control your life. One way to combat them is to figure out whose voice the words are said in. Oftentimes people say things to us and it stays with us, and it is not often true. We let others’ opinions penetrate our brains and live rent-free in our heads. You could try to rewrite the thoughts, the negative thoughts, rewrite them in a positive way. For example “you are not worth anything” you could rewrite that in a way that shows all the ways you are worthy. Write all your accomplishments, and things you have overcome and proof that you are in fact worthy because you are! You can Interrupt the thought, focus, redirect elsewhere. If you are replaying a specific moment you could go back into that moment and retell the moment, rewrite the moment so that it is what you would rather it have been. Your mind does not know anything other than what we feed it. Feed and integrate more positive thoughts and actions into your routine to possibly see a positive change, a change for the better! This video could be beneficial for you ▶ Negotiating With Inner Critic	اغلب اوقات متوجه می‌شوم که افکار ترسناکی به سراغم می‌آید و گاهی اوقات حتی خودم را قانع می‌کنم که قرار است چیز بدی برایم اتفاق بیفتد. وقتی این افکار شروع می‌شوند، مدام در سرم مرور می‌شوند و نمی‌توانم آن‌ها را از ذهنم پاک کنم. چگونه می‌توانم این افکار را متوقف کنم؟	یک راه برای مبارزه با آنها این است که بفهمیم صدای چه کسی در افکار ما شنیده می‌شود. اغلب اوقات مردم چیزهایی به ما می‌گویند که با ما می‌ماند و این عموماً درست نیست. ما اجازه می‌دهیم نظرات دیگران به ذهن‌مان نفوذ کند و در سرمان زندگی کند. شما می‌توانید سعی کنید افکار منفی را دوباره بنویسید و به شکل مثبت بازنویسی کنید. به عنوان مثال، به جای اینکه بگویید "شما ارزشمند نیستید"، می‌توانید این جمله را به گونه‌ای بیان کنید که تمام راه‌هایی که شما ارزشمند هستید را نشان دهد. همه دستاوردها و چیزهایی که بر آنها غلبه کرده‌اید را بنویسید و اثبات کنید که واقعاً ارزشمند هستید، چون چنین هستید! شما می‌توانید فکر را قطع کنید، تمرکز کنید و به جایی دیگر هدایت کنید. اگر می‌خواهید یک لحظه خاص را دوباره مرور کنید، می‌توانید به آن لحظه بازگردید و آن را طوری بازنویسی کنید که دلخواه شما باشد. ذهن ما هیچ چیزی جز اطلاعاتی که به آن ارائه می‌دهیم نمی‌داند. افکار و اعمال مثبت بیشتری را در روال روزمره‌تان بگنجانید تا شاید تغییر مثبت و بهتری را ببینید! این ویدیو می‌تواند برای شما مفید باشد ▶ مذاکره با منتقد درونی.
null	Often times I find myself thinking scary thoughts and sometimes I even scare myself into thinking that something bad is going to happen to me. Once it starts, the thought continues going through my head and I can't get it out. How can I stop these thoughts?	When my clients say they are having a similar experience I teach them two main coping skills. The first is to simply say, out loud, STOP! The reasoning behind this is that we cannot talk and have an audible thought at the same time. This will only work in the short term and the rebound thoughts from this can be just as bad or overwhelming so I also teach to couple this with the STOPP Technique. The STOPP technique is:Stop what you’re doing Take a step back to calm and gather yourself. This can be done with Box Breathing where you inhale for a count of 4, hold the breath for a count of 4, exhale for a count of 4, and hold for a count of 4. Repeat this for at least 5 sets. ObserveTHOUGHTS: What thoughts am I having? What’s going through my mind? What am I saying to myself?BODY SENSATIONS: What physical sensations am I experiencing? Where in my body am I experiencing them?FEELINGS: What feelings or emotions am I experiencing?BEHAVIOUR: What am I doing? How am I acting? What do I want to doPlan: What’s the best/most important thing for me to do right now? Proceed to act mindfully, taking whatever action you’ve planned.Then to see if there are any underlying issues causing the thoughts, I would make an appointment to see a therapist in your area.	اغلب اوقات متوجه می‌شوم که افکار ترسناک به سرم می‌زنند و گاهی اوقات حتی خودم را متقاعد می‌کنم که اتفاق بدی برایم می‌افتد. وقتی این افکار شروع می‌شوند، مدام در ذهنم می‌چرخند و نمی‌توانم از شر آن‌ها خلاص شوم. چگونه می‌توانم این افکار را متوقف کنم؟	وقتی مشتریانم می‌گویند تجربه مشابهی دارند، دو مهارت اصلی مقابله‌ای را به آن‌ها آموزش می‌دهم: اول اینکه به سادگی با صدای بلند بگویند: "توقف!" دلیل این کار این است که ما نمی‌توانیم در عین حال صحبت کنیم و یک فکر قابل شنیدن داشته باشیم. این روش تنها در کوتاه‌مدت مؤثر است و افکار retour می‌توانند به همان اندازه بد یا غافلگیرکننده باشند؛ بنابراین، به آن‌ها آموزش می‌دهم که این تکنیک را با تکنیک STOPP ترکیب کنند. تکنیک STOPP شامل مراحل زیر است: متوقف کنید آنچه را که انجام می‌دهید. یک قدم به عقب بردارید تا آرام شوید و خود را جمع و جور کنید. این کار را می‌توان با تنفس جعبه‌ای (Box Breathing) انجام داد، به طوری که 4 شماره نفس بکشید، به مدت 4 شماره نفس را نگه دارید، 4 شماره نفس را بیرون دهید و به مدت 4 شماره نفس را نگه دارید. این کار را حداقل برای 5 دور تکرار کنید. سپس به مشاهده بپردازید: افکار: چه فکری در سر دارم؟ چه چیزی در ذهنم می‌گذرد؟ به خودم چه می‌گویم؟ احساسات بدنی: چه احساس‌های فیزیکی را تجربه می‌کنم؟ این‌ها را در کدام قسمت بدنم احساس می‌کنم؟ احساسات: چه احساسات یا عواطفی را تجربه می‌کنم؟ رفتار: چه کار می‌کنم؟ چگونه عمل می‌کنم؟ چه چیزی می‌خواهم انجام دهم؟ برنامه: بهترین یا مهم‌ترین کاری که باید الان انجام دهم چیست؟ سپس با آگاهی عمل کنید و به انجام اقداماتی که برنامه‌ریزی کرده‌اید بپردازید. و برای بررسی اینکه آیا مسائل زیرین‌تری وجود دارد که باعث این افکار می‌شود، توصیه می‌کنم با یک درمانگر در منطقه خود ملاقات کنید.
null	Often times I find myself thinking scary thoughts and sometimes I even scare myself into thinking that something bad is going to happen to me. Once it starts, the thought continues going through my head and I can't get it out. How can I stop these thoughts?	There are some great thoughts offered by others here. I would just add that typically the most natural response to fearful thoughts is to want to stop, avoid, or get rid of them - which doesn't work if you're really caught up in a cycle of OCD or other form of anxiety. In the long run, the more effective thing to do is the harder and less intuitive option: to have those uncomfortable thoughts on purpose. This may mean writing out in detail what the worst case fear you are thinking of is, and then reading it over and over again until it becomes boring. It may also mean pausing through the course of the day to merely observe all the thoughts going on, and realizing that thoughts are merely thoughts. They are not the same as reality, and the unpleasant ones can become a lot less scary when we realize we can coexist with them without them coming true.	اغلب اوقات متوجه می‌شوم که افکار ترسناکی به سراغم می‌آید و گاهی حتی خودم را می‌ترسانم که احتمالاً چیزی بد برایم اتفاق خواهد افتاد. هنگامی که این افکار شروع می‌شود، مدام در سرم می‌چرخند و نمی‌توانم آن‌ها را کنار بگذارم. چگونه می‌توانم این افکار را متوقف کنم؟	در اینجا برخی از افکار عالی توسط دیگران ارائه شده است. تنها می‌خواهم اضافه کنم که معمولاً طبیعی‌ترین واکنش به افکار ترسناک این است که بخواهید متوقف شوید، از آن‌ها دوری کنید یا آن‌ها را از بین ببرید - اما این کار در صورتی که واقعاً در یک چرخه OCD یا شکل دیگری از اضطراب گرفتار باشید، مؤثر نیست. در درازمدت، راه مؤثرتر انجام گزینه‌ای است که سخت‌تر و کمتر شهودی است: داشتن این افکار ناخوشایند به‌طور عمدی. این ممکن است به معنی نوشتن دقیق‌ترین جزئیات در مورد بدترین ترسی که در ذهن دارید باشد و سپس خواندن آن بارها و بارها تا به حدی کسل‌کننده شود. همچنین ممکن است به این معنا باشد که در طول روز لحظاتی را صرف مشاهده تمام افکار در حال گذر کنید و درک کنید که افکار فقط افکار هستند. آن‌ها همان واقعیت نیستند و وقتی متوجه می‌شویم که می‌توانیم در کنار آن‌ها باشیم بدون اینکه به وقوع بپیوندند، افکار ناخوشایند می‌توانند کمتر ترسناک شوند.
null	Often times I find myself thinking scary thoughts and sometimes I even scare myself into thinking that something bad is going to happen to me. Once it starts, the thought continues going through my head and I can't get it out. How can I stop these thoughts?	Such a great question! I'm so sorry you are struggling! You may be experiencing Intrusive thoughts. These are thoughts that seem to come from no where and victimize us. I can strongly recommend a book called "When Panic Attacks" by Dr. David Burns. It helps you to identify the thoughts, and the help you create ways to counteract them! There is another technique, called Thought Stopping. Thought Stopping can be as simple as saying "Stop!" loudly (if you are alone) or in your head, if you are in public. It's a quick way to distract you from the distressing thought, and allow you to refocus. I recommend using this technique, followed by some deep breathing, while visualizing something that helps you feel relaxed (a favorite place, a pet, etc.). These three things in conjunction can be of great assistance. One key component in addressing anxious thinking is building the skill of relaxation. I recommend an App called Headspace which teaches relaxation through some simple guided mediation. Super easy to do, and a great way to begin to build relaxation skills. Plenty of sleep and reducing caffeine intake can also be things to explore. Hope this helps!	اغلب اوقات متوجه می‌شوم که افکار هراسان‌کننده‌ای دارم و گاهی حتی خودم را به این فکر می‌اندازم که اتفاق بدی برایم خواهد افتاد. وقتی این افکار شروع می‌شوند، مدام در ذهنم دوران می‌کنند و نمی‌توانم آنها را کنار بگذارم. چگونه می‌توانم این افکار را متوقف کنم؟	"من به شدت می‌توانم کتابی به نام «وقتی حمله‌های پانیک اتفاق می‌افتد» نوشته دکتر دیوید برنز را توصیه کنم که به شما در شناسایی افکار کمک کرده و راه‌هایی برای مقابله با آنها ایجاد کند. یک تکنیک دیگر به نام «متوقف‌کردن فکر» وجود دارد. متوقف‌کردن فکر می‌تواند به سادگی با گفتن «توقف!» به‌طور بلند (اگر تنها هستید) یا در ذهن خودتان (اگر در مکان عمومی هستید) انجام شود. این یک روش سریع برای انحراف توجه شما از افکار آزاردهنده است و به شما اجازه می‌دهد دوباره تمرکز کنید. من توصیه می‌کنم از این تکنیک استفاده کنید و پس از آن به چند نفس عمیق بکشید، در حالیکه چیزی را تصور می‌کنید که به شما احساس آرامش می‌دهد (مانند یک مکان محبوب، یک حیوان خانگی و غیره). این سه کار به‌طور همزمان می‌تواند کمک بزرگی باشد."
null	Often times I find myself thinking scary thoughts and sometimes I even scare myself into thinking that something bad is going to happen to me. Once it starts, the thought continues going through my head and I can't get it out. How can I stop these thoughts?	Hi there,I first want to let you know that having these thoughts is completely normal. Studies have been done that show that 80% of human thoughts are "negative" so you are not alone. I like to think of thoughts as a tornado... if you are in a tornado, you are completely consumed by it and it is nearly impossible to do anything beneficial. However, when you are, let's say, a mile away from a tornado, it is still scary but you have the option to do something that is important to you such as get shelter or make sure your family and friends are safe. When unhelpful or scary thoughts arise, we tend to start a "war" with them, which is the equivalent of jumping into the tornado. This makes the thoughts and emotions bigger and intensifies the feelings that go with them. So the question I imagine you have is "how do I get out of the tornado?" There are 3 steps to doing this:Get distance from your thoughts by adding "I am noticing I'm having the thought that...." to the front of them. For example, "I am noticing I am having the thought that something bad is going to happen to me." The purpose of this is not to decrease your fear or get rid of the thought. These thoughts might always be there and that is okay because that is how the mind naturally works so struggling with that is a waste of time and energy. The purpose is to gain some distance from the thoughts so you don't get swept away by them. You can imagine them floating along like leaves in a stream or clouds in the sky (and often the same thought will come back again and again but that's okay... just continue to notice it with curiosity). I imagine the thoughts get in your way of doing what really matters to you so if you can get a little bit of distance, you can do things that are fulfilling and meaningful to you. Tune into your body and notice what sensations come up and where you feel them most intensely. Then breathe into them and make room for them. Our 5 main emotions are: joy, sadness, fear/anxiety, shame, and anger. ALL of these emotions are part of being human and there is no escaping them. So again, struggling with them ends up intensifying them. Instead, let them be and make a little bit of room for them. Often a side effect of this is the intensity will decrease but it might not. The purpose is to keep them from becoming more intense. Contact the present moment. Notice what is happening here and now. One way of doing this is tuning into the five senses. What are some things you hear, see, taste, smell, and feel? Another way is to notice what is happening in your body (without trying to change it). How deep are your breaths, what is happening with your heart rate, are you cold/warm, etc?Implementing these three steps can help you to refrain from getting caught up in your unhelpful thoughts. Unfortunately there is no way to get rid of thoughts or feelings completely. So the only option that works in the long run is to accept them while continuing to do what matters to you and what is fulfilling to you.I hope this helps!	اغلب اوقات متوجه می‌شوم که افکار ترسناک به سراغم می‌آیند و گاهی حتی خودم را به این فکر می‌اندازم که اتفاق بدی برایم خواهد افتاد. وقتی این افکار شروع می‌شوند، در ذهنم ادامه پیدا می‌کنند و نمی‌توانم آن‌ها را کنار بگذارم. چگونه می‌توانم این افکار را متوقف کنم؟	در ابتدا می‌خواهم به شما بگویم که داشتن این افکار کاملاً طبیعی است. تحقیقات نشان داده‌اند که 80% از افکار انسان‌ها "منفی" هستند، بنابراین شما تنها نیستید. من دوست دارم افکار را به یک طوفان تشبیه کنم... اگر در یک طوفان باشید، به طور کامل در آن غرق می‌شوید و انجام هر کار مفیدی تقریباً غیرممکن است. با این حال، وقتی مثلاً یک مایل دورتر از طوفان هستید، هنوز هم ترسناک است، اما گزینه‌هایی دارید که می‌توانید اقداماتی مهم انجام دهید مانند پیدا کردن پناهگاه یا اطمینان از امنیت خانواده و دوستانتان. زمانی که افکار بی‌فایده یا ترسناک به وجود می‌آیند، ما تمایل داریم با آنها «جنگ» کنیم که معادل پریدن به داخل طوفان است. این باعث می‌شود که افکار و احساسات بزرگتر شوند و شدت احساسات مرتبط با آنها افزایش یابد. بنابراین، سوالی که تصور می‌کنم برایتان پیش آمده این است که «چگونه می‌توانم از طوفان خارج شوم؟» سه مرحله برای این کار وجود دارد: 1. از افکارتان فاصله بگیرید با افزودن عبارت «من متوجه می‌شوم که این فکر را دارم:...» به ابتدای آنها. به عنوان مثال، «من متوجه می‌شوم که دارم فکر می‌کنم چیز بدی قرار است برایم اتفاق بیفتد.» هدف از این کار کاهش ترس شما یا خلاص شدن از فکر نیست. این افکار ممکن است همیشه وجود داشته باشند و این اشکالی ندارد، زیرا این کج‌دار و مریز طبیعی ذهن است، بنابراین تلاش برای مقابله با آن‌ها اتلاف وقت و انرژی است. هدف این است که از افکار فاصله بگیرید تا شما را از خود نراند. می‌توانید آنها را مانند برگ‌های شناور در یک جویبار یا ابرها در آسمان تصور کنید (و اغلب همان فکر بارها و بارها برمی‌گردد، که اشکالی ندارد... فقط به آن با کنجکاوی توجه کنید). 2. به بدن خود توجه کنید و ببینید چه حسی در کجا بیشتر احساس می‌شود. سپس به آنها تنفس کنید و فضایی برای آنها ایجاد کنید. احساسات اصلی ما عبارتند از: شادی، غم، ترس/اضطراب، شرم و خشم. تمام این احساسات بخشی از انسان بودن هستند و هیچ‌گونه فراری از آنها وجود ندارد. بنابراین، دوباره می‌گویم که مبارزه با آنها فقط شدت آنها را بیشتر می‌کند. به جای این کار، اجازه دهید باشند و برایشان فضایی ایجاد کنید. اغلب یکی از عوارض این کار کاهش شدت خواهد بود، اما ممکن است این اتفاق نیفتد. هدف این است که از افزایش بیشتر شدت آنها جلوگیری کنید. 3. به لحظه حال متصل شوید. به آنچه در حال حاضر در حال انجام است توجه کنید. یکی از راه‌های انجام این کار، توجه به پنج حس است. چه چیزهایی می‌شنوید، می‌بینید، مزه می‌کنید، بو می‌کنید و احساس می‌کنید؟ راه دیگری این است که به آنچه در بدنتان رخ می‌دهد (بدون تلاش برای تغییر آن) توجه کنید. نفس‌های شما چقدر عمق دارد، وضعیت ضربان قلب شما چگونه است، آیا سرد یا گرم هستید و غیره؟ اجرای این سه مرحله می‌تواند به شما کمک کند تا از گرفتار شدن در افکار بی‌فایده خود جلوگیری کنید. متأسفانه هیچ راهی برای خلاص شدن کامل از افکار یا احساسات وجود ندارد. بنابراین، تنها گزینه‌ای که در درازمدت مؤثر است، پذیرش آنها در حالی است که به انجام کارهایی که برای شما اهمیت دارد و برایتان رضایت‌بخش است ادامه دهید. امیدوارم این کمک کند!
null	Often times I find myself thinking scary thoughts and sometimes I even scare myself into thinking that something bad is going to happen to me. Once it starts, the thought continues going through my head and I can't get it out. How can I stop these thoughts?	I'm sorry you're going through this problem of scary thoughts in your mind.None of us are able to directly stop thoughts from coming.What is possible is to question their value, accuracy, and believability.Maybe if you examine the thoughts which upset you, you'll be able to feel better by understanding that the thoughts are not very relevant to your actual life.Also, another choice of what to do with the upsetting thoughts, is to redirect them. When a stressful or frightening thought shows up in your mind, give it a happy resolution. Basically, turn the fright into something pleasant or at least bearable.I hope this helps you at least a little bit!	اغلب اوقات متوجه می‌شوم که افکار ترسناک به سراغم می‌آید و گاهی اوقات حتی خودم را به این فکر می‌اندازم که ممکن است اتفاق بدی برایم بیفتد. وقتی این افکار شروع می‌شود، نمی‌توانم آنها را از ذهنم خارج کنم و مدام در سرم در حال چرخش‌اند. چگونه می‌توانم این افکار را متوقف کنم؟	متاسفم که شما در حال تجربه این مشکل افکار ترسناک در ذهنتان هستید. هیچ یک از ما نمی‌توانیم به‌طور مستقیم جلوی ورود افکار را بگیریم. چیزی که ممکن است، این است که ارزش، دقت و قابلیت باور آنها را زیر سوال ببریم. شاید اگر افکار آزاردهنده را بررسی کنید، با درک اینکه این افکار ارتباط زیادی با زندگی واقعی‌تان ندارند، بتوانید احساس بهتری پیدا کنید. همچنین، گزینه دیگری که برای مقابله با افکار آزاردهنده دارید، هدایت آنهاست. وقتی یک فکر استرس‌زا یا ترسناک به ذهنتان می‌آید، سعی کنید آن را به یک راه حل شاد و دلپذیر تبدیل کنید.
null	null	Be aware of the circumstances surrounding the mood swings. This will help you discover clues as to your sensitivities, whether these are specific interactions, specific people in your life, specific situations which activate the mood swings.The more you understand what creates the mood swings, the better equipped you will be to handle any emotions which result from them.	I'm sorry, but it seems there is no content provided for translation. Could you please provide the text you would like me to refine?	از شرایط surrounding نوسانات خلق و خو آگاه باشید. این به شما کمک می‌کند تا سرنخ‌هایی درباره حساسیت‌های خود کشف کنید، خواه این موارد تعاملات خاص، افراد خاص در زندگی‌تان یا موقعیت‌های خاصی باشند که نوسانات خلق و خو را فعال می‌کنند. هرچه بیشتر درک کنید چه چیزی موجب نوسانات خلق و خو می‌شود، بهتر می‌توانید احساسات ناشی از آن‌ها را مدیریت کنید.
null	null	Mood swings can be related to many different things. I don't know whether you're talking about changes between feeling angry and depressed or any number of other things. Sometimes major and sudden mood swings can be related to chemicals in our body that are changing rapidly.Try keeping track of your mood swings on a daily basis for a week or so. It would also be helpful to note how well you sleep during the same timeframe. Also be aware of anything you know of that is contributing to your changes in mood.Because you used the words "instant" and "major," it would be helpful to discuss this with a mental health professional or your primary care physician so you can have some more specific ideas.	It seems there is no original text or translation provided for refinement. Please provide the text you would like to be refined, and I will assist you accordingly.	تغییرات خلقی می‌تواند به عوامل متعددی مرتبط باشد. نمی‌دانم آیا شما درباره تغییرات بین احساس عصبانیت و افسردگی یا دیگر موارد صحبت می‌کنید. گاهی اوقات نوسانات شدید و ناگهانی خلقی می‌تواند به تغییرات سریع مواد شیمیایی در بدن ما مربوط باشد. تلاش کنید تغییرات خلقی خود را به‌صورت روزانه به مدت یک هفته یا بیشتر زیر نظر داشته باشید. همچنین مفید خواهد بود که کیفیت خواب خود را در همین بازه زمانی ثبت کنید. از برخی عواملی که می‌دانید به تغییرات خلقی‌تان کمک می‌کنند نیز آگاه باشید. با توجه به اینکه از کلمات "ناگهانی" و "شدید" استفاده کرده‌اید، مفید است که این موضوع را با یک متخصص بهداشت روان یا پزشک اولیه خود در میان بگذارید تا بتوانید ایده‌های دقیق‌تری کسب کنید.
null	I've tried working out and eating fruits and vegetables, but I always seem to eat the junk in the house.	Maybe you need more motivation to avoid eating the junk in your house.Also, if you are the only person in your household who eats healthy, eating differently from everyone else may seem less fun.Try creating your own world of a healthy culture through social media because this may give you a sense of not being alone in your effort in healthy living.	من سعی کردم ورزش کنم و میوه و سبزیجات بخورم، اما همیشه به نظر می‌رسد که به غذاهای ناسالم خانه رو می‌آورم.	شاید شما به انگیزه بیشتری برای اجتناب از خوردن غذاهای ناسالم در خانه‌تان نیاز داشته باشید. همچنین، اگر تنها کسی هستید که در خانواده‌تان به سلامتی اهمیت می‌دهید، ممکن است خوردن به شیوه‌ای متفاوت از دیگران کمتر سرگرم‌کننده به نظر برسد. سعی کنید با استفاده از رسانه‌های اجتماعی دنیای خود را از یک فرهنگ سالم بسازید، زیرا این می‌تواند به شما احساس کند که در تلاشتان برای زندگی سالم تنها نیستید.

Subsets and Splits

No community queries yet

The top public SQL queries from the community will appear here once available.